داستان فیلم حول محور گوییدو مردی یهودی میگردد که در طی جریان عاشقانه ای با زنی مسیحی ازدواج میکند. در ابتدای داستان اشاراتی کوچک به یهودیستیزی در دوران جنگ جهانی دوم میشود. با این حال، در نیمه دوم فیلم، بینندگان بیش از پیش با نگرانیها و سختیهای یهودیان آشنا میشوند. پس از چندی گوییدو و پسر خردسالش به اردوگاههای کار اجباری مخصوص یهودیان (که در دوران جنگ به وجود آمدند) روانه میشوند. داستان به شیوه ای احساسی به چگونگی عشق پدر به فرزندش میپردازد و تلاش شایستهٔ ستایش گوییدو برای دور نگه داشتن پسرش از ناراحتیهای روانی و جسمی دوران جنگ.
در اردوگاه، گیدو داستان مفصلی برای آرامش و محافظت از پسرش میسازد. او توضیح میدهد که همه اینها یک بازی پیچیدهاست. اولین نفری که ۱۰۰۰ امتیاز بگیرد، یک تانک برنده خواهد شد - نه یک تانک اسباببازی، بلکه یک مخزن واقعی، که جاشوا میتواند با آن در سراسر شهر رانندگی کند. گیدو به عنوان مترجم یک آلمانی عمل میکند که به زندانیان دستور میدهد و آزادانه آنها را به ایتالیایی ترجمه میکند تا ترس پسرش را آرام کند. و او به معنای واقعی کلمه کودک را از نگهبانان کمپ پنهان میکند، با قوانین بازی که پسر را روی یک سکوی خواب بلند خمیده و کاملاً بیحرکت میماند.
برشی از فیلم