در ادامه این سری مقالات تربیت فرزند قرار است به موضوع سوم بپردازیم یعنی اگر قرار است نه پدر سالاری باشد نه فرزند سالاری پس چه مدل تربیتی کاربردی و مفید خواهد بود
در ادامه ما در خصوص تربیت فرزندان به روز معقول و متعادل اشاره خواهیم کرد
والدين معقول و متعادل = محبت + مدیریت
مفاهیم کلیدی تربیت معقول و متعادل
والدین معقول و متعادل به محض این که کلمه ی تربیت را می شنوند به یاد مفاهیمی چون همکاری مشارکت مسئولیت پذیری و رضایت متقابل می افتند. آنها برخلاف والدین پدرسالار و فرزند سالار تربیت را معادل انضباط و یا سهل گیری نمی شمارند و از افراط و تفریط پرهیز میکنند.
همکاری و مشارکت
والدین معقول و متعادل سعی دارند با شیوه ای جدید و با معیار و ارزشهای متفاوت به ترتیب فرزندان خود بپردازند این گروه از یک طرف با آزادی کودکان و از طرف دیگر با حق نظارت والدین بر فعالیتها و فرایند تعلیم و تربیت فرزندان موافقند این دیدگاه را می توان ترکیب جدیدی دانست که واجد فواید دو دیدگاه قبلی و فاقد مضرات آنها است تربیت معقول و متعادل دو محور اصلی دارد
۱. محدود کردن کودکان و تعیین خطوط قرمز
۲.دادن حق انتخاب به آنها در چهارچوب های تعیین شده.
وقتی والدین با کودکان خود براساس چنین دیدگاهی رفتار کنند اولاً بچه ها از خرد و تجربه ی والدین برخوردار می شوند و آگاهی می یابند که چهارچوب های اصلی رفتارهای خوب و بد کدام است این مسأله به آنها کمک می کند که دوران کودکی و قبل از رسیدن به سنین نوجوانی و جوانی از سردرگمی و پریشانی در جهت یابی نسبت به امور مختلف نجات یابند و در ثانی با داشتن حق انتخاب و مشارکت در تصمیم گیریها در مسیر استقلال مسؤولیت پذیری و شکوفایی توانمندیهای فکری گام بردارند.
والدین معقول و متعادل از همان زمانی که فرزندان شان کوچک هستند آنها را به همکاری و مشارکت دعوت میکنند چرا که می دانند بچه های آنها باید خیلی زود برای فعالیت و بازی در کنار همسالان خود در مهد کودک آماده شوند و پس از آن نیز زندگی اجتماعی را در مدرسه و سپس در محیطهای شغلی ادامه دهند.
مسؤلیت پذیری
این والدین با تفکر و دوراندیشی به این نتیجه رسیده اند که از جمله مهمترین ارکان زندگی اجتماعی مسؤولیت پذیری است و یادگیری این توانایی حقیقتاً به نفع بچه هاست. آنها به جای این که در دادن مسؤولیت افراط کنند و باری سنگین تر از توان بچه ها را بر دوششان بگذارند و یا این که آنها را در تمام دوران کودکی و نوجوانی از هرگونه مسؤولیت و ایفای نقش برحذر دارند اندکی تعقل به خرج داده و در هر مرحله از زندگی به بچه ها مسؤولیت هایی واگذار می کنند. البته پدر و مادرهای معقول و متعادل توجه دارند که این مسؤولیت متناسب با فهم ذهنی و توان جسمانی فرزندانشان باشد.
رضایت متقابل
از جمله مهمترین و برجسته ترین ویژگیهای تربیتی والدین معقول و متعادل این است که آنها هرگز سعی نمی کنند همانند والدین فرزند سالار خودشان را فدای بچه ها کنند. از طرفی آنها بچه ها را نیز فدای خودخواهی و امر و نهی های بزرگ سالانه نمی کنند. اصل شگفت انگیزی که آنها در هر زمینهای مدنظر قرار می دهند این است که والدین باید هنر راضی کردن خود و فرزندان شان را به طور همزمان داشته باشند یعنی والدین باید به نحوی در مورد مسایل تربیتی عمل کنند که
اول : از موضع صحیح خود کوتاه نیایند و عقل و تجربه و عقاید اخلاقی خود را نادیده نگیرند
دوم : بچه ها به پذیرش دستورات والدین بدون رضایت و میل درونی وادار و مجبور نشوند و
آیا به نظر شما این اصل عملی است؟
اصول و ارکان اصلی تربیت معقول و متعادل
هنر مشاور بودن محبوبیت بدون دادن رشوه پذیرش بدون تایید دخالت به موقع در امور فرزندان احترام متقابل مسؤولیت پذیری ... جزو ارکان اصلی مدیریت اشتراکی است.
در ادامه ی این مقاله خواهیم دید که والدین معقول و متعادل چگونه براساس این مبانی با
فرزندان خود ارتباط دارند و با مشارکت و همکاری یکدیگر درباره ی امور گوناگون ، برنامه ریزی، سازماندهی ا، جرا و پیگیری نموده و زندگی مسالمت آمیزی تدارک می بیند
فلسفه ی وجودی والدین معقول و متعادل ؟
یکی از مشکلات جدی والدین کنترل طلب مستبد و مقتدر این است که بیش از حد مسؤولیت خود را سنگین می کنند و این امر باعث توقع زیاد از بچه ها و ناراحتی و عصبانیت زودرس آنها می شود. والدین معقول و متعادل برای اینکه دچار این معضل نشوند راه چاره ای اندیشیده اند. به اعتقاد آنها بسیاری از والدین به غلط تصور می کنند که باید تمام نیازهای بچه ها را برآورده کرده و به هر شکل ممکن آنها را به سعادت و سرمنزل مقصود برسانند. این هدف اگر چه واقعاً وسوسه برانگیز و دوست داشتنی است اما به دلایل گوناگون تحقق یافتنی نیستند چراکه
در مرتبه ی اول : عملاً هیچ پدر و مادری قادر نیستند تمامی آنچه فرزندان شان نیاز دارند به آنها بدهند زیرا نه عمرشان کفاف این را میدهد و نه دانش، آگاهی، تخصص و امکانات آن را دارند.
در مرتبه ی دوم: به فرض محال اگر والدین بتوانند همه ی نیازهای فرزندانشان را برآورده کنند این کار موجب خوشبختی آنها نخواهد شد زیرا کسب مهارتهای لازم برای رفع نیازها و توانایی روبرویی با مشکلات جزیی از مفهوم خوشبختی است.
وخوشبختی برای یک انسان بسیار شبیه رشد یک دانه و تبدیل شدنش به یک درخت است. انسان زمانی واقعاً احساس خوشبختی میکند که تواناییهای بالقوه و ناشناخته اش را شکوفا کند و در سایه ی این شکوفایی نیازهای خودش و دیگران را برطرف کند.
بنابراین احساس مفید بودن زیربنای مفهوم خوشبختی است و ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم یک کودک وابسته و مصرفی ، احساس خوشبختی کند از این رو والدین معقول و متعادل وظایف خود را در ارتباط با بچه ها اولویت بندی نموده و وظیفه ی اصلی یا «فلسفه ی وجودی والدین را در چند اصل این گونه بیان نموده اند
- پرورش فرزندانی سالم ،شاد ، مستقل و دارای اعتماد به نفس ( استقلال شخصی)
- ایجاد ارتباط صمیمی و مادام العمر در میان اعضای خانواده والدین با فرزندان و فرزندان با یکدیگر (بعدخانوادگی)
- پرورش حس همکاری و مسؤولیت پذیری (بعد اجتماعی)
- پرورش حس نوع دوستی خیرخواهی و کمک به دیگران (بعد معنوی)
بد نیست بدانید که آنها بعد از جدا نمودن هدفهای اصلی و فرعی تربیتی هدف های چهارگانه اصلی را واجب و هدفهای دیگر را مستحب به شمار آورده اند و به عنوان یک اصل همواره سعی میکنند که هرگز واجبات را خرج مستحبات نکنند.
به نظر شما کدام یک از برنامه ها یا هدفهای مادی و معنوی که والدین معمولاً برای بچه های خود در نظر میگیرند و برای تحقق آن زحمت بسیار میکشند، جزو وظایف فرعی آنها محسوب میشود؟
- خرید بهترین و گرانترین وسایل بازی
- خرید بهترین خوردن یها و رفتن به رستورانهای شیک .
- استفاده از بهترین لوازم تحریر و نوشت افزار
- رفتن به بهترین هتلها و مسافرتهای خارجی
- خرید شیکترین لباسها و سعی برای رعایت اصل هر میهمانی یک لباس جدید
- خرید زمین و یا منزل برای آینده بچه ها
- سعی برای پیشبرد هر چه بیشتر وضعیت درسی بچه ها
- افتتاح حساب پس انداز برای تضمین وضعیت مالی آنها
- تلاش و سعی جدی برای اجرای دقیق احکام شرعی و توبیخ و تنبیه بچه ها در صورت سهل انگاری
شاید عجیب به نظر آید ولی بسیاری از فعالیتها و اهداف روزمره جزو وظایف فرعی آنها محسوب می شود و ادامه ی آنها تنها در شرایطی معقول است که مانع وقت، انرژی و امکانات مالی والدین برای تحقق اهداف اصلی تربیتی نگردد.
یک تکنیک عملی
به عنوان یک راهکار عملی توصیه می شود یک صفحه ی سفید بزرگ در ذهن تصور کنید و روی آن اهداف چهارگانه ی فوق الذکر را با خط درشت یادداشت نمایید تا هرگاه در زمینه های گوناگون با بچه ها به مشکل برخورد کردید به این تابلو توجه کنید و از مسیر اصلی تربیت و فلسفه ی وجودی والدین معقول و متعادل دور نشوید
- هنر پرورش فرزندانی شاد و سالم
اولین وظیفه اساسی والدین معقول و متعادل توجه به سلامت جسم و روان بچه هاست شاید برخی والدین با خود بگویند که یادآوری این اصل چندان ضروری نیست زیرا همه ی (والدین پدرسالارو (فرزند سالار) این اصل را قبول دارند و برای رشد جسمانی و تقویت روحیه ی فرزندان خود تلاش میکنند ، بله درست است تقریباً بعید به نظر می رسد که نیازهای اولیه بچه ها به ویژه نیازهای جسمانی خوراک و پوشاک و ....) از نظر والدین مخفی بماند اما مسأله این است که والدین فرزند سالار و پدر سالار در این زمینه افراط و تفریط می کنند.
والدین فرزند سالار براساس باورهای غلطی که دارند تصور می کنند هرچه نیازهای بچه ها را بیشتر برآورده کنند خدمت بزرگتری به آنها کرده اند از این رو آنها تلاش می کنند تا همه ی خواسته ها به ویژه خواسته های مادی بچه ها را تامین کنند و به محض این که فرزندشان غذا یا لباسی از آنها مطالبه کرد بدون توجه به شرایطی مالی خود و یا وضعیت جسمانی کودک آن را برایش تهیه کنند.
والدین پدر سالار نیز براساس باور غلطی که دارند تصور می کنند هرچه سختی بیشتری به بچه ها بدهند شخصیت آنها مستحکم تر و پخته تر می.شود از این رو آنها از روی عمد و با برنامه ریزی قبلی به نیازهای بچه ها به ویژه نیازهای امنیت و محبت آنها بی توجهی می کنند. والدین معقول و متعادل میدانند که از یک طرف هر نوع سختی و مشقتی زمینه ساز پختگی شخصیت بچه ها نمیشود و از طرف دیگر تأمین همه خواسته های بچه ها به هر شکل و هر قیمتی نه تنها به آنها کمکی نمیکند بلکه آنها را لوس و متوقع بار می آورد.
این والدین به جای افراط و تفریط راه میانه در پیش میگیرند و بدون اینکه خود را به آب و آتش بزنند و یا مجبور شوند بیش از توان و طاقت خود کار کنند سعی می نمایند متناسب با شرایط مالی و وضعیت جسمانی ،کودک نیازهای جسمانی و روانی او را برآورده کنند.
۲. هنر حفظ ارتباط مادام العمر با فرزندان
هیچ پدر و مادری نیست که فرزندانش را دوست نداشته باشد اما رابطه ی بسیاری از والدین پدر سالار و بعضاً والدین فرزند سالار بعد از گذشت مدتی و بزرگتر شدن بچه ها دشواری روبه رو می شود به نحوی که در برخی مواقع منجر به تنفر، کینه و نهایتاً قطع با ارتباط می گردد
والدین معقول و متعادل با توجه به این که در همه ی امور تربیتی، وظیفه ی اصلی و فلسفه ی وجودی والدین را مد نظر قرار می دهند از پرداختن به امور فرعی اجتناب و در زمینه ی وظایف اصلی تلاش می کنند البته ممکن است بچه های این خانواده ها نیز مانند هر بچه یا نوجوان دیگری در طی گذشت سالیان گوناگون مرتکب اعمال و رفتارهایی شود که از نظر والدین نادرست تلقی شود. در این شرایط، والدين معقول و متعادل به جای طرد فرزندان و یا تأیید و صحه گذاشتن به رفتار نادرست آنها به روش زیر عمل میکنند
اول : مخالفت و مغایرت باورهای خودشان را با رفتارهای نادرست فرزند بیان می نمایند.
دوم : حمایت و پشتیبانی همیشگی خود را برای کمک و اصلاح آن رفتار اعلام می کنند.
۳.هنر پرورش حس همکاری و مسؤولیت پذیری
بسیاری از والدین روزها و ساعت های متوالی با نوجوانهای خود به بحث و مشاجره می پردازند و با شیوه های گوناگون نظیر اندرز ،نصیحت ،سخنرانی ، استدلالو تهدید و... به آن ها گوشزد می کنند که باید مسؤولیت های مربوط به خود را به عهده بگیرند برخی نیز برای پیدا کردن راه حل و خاتمه دادن به این کشمکشها به دفاتر مشاوره مراجعه کرده و از فرزندان خود گلایه میکنند
بطور مثال
- مادری از پسر ۱۶ سالهی خودش گلایه می کرد که او حتی رختخواب خودش را جمع نمی کند
- پدری می گفت انتظار دارد دختر دبیرستانی اش در پخت و پز به مادرش کمک کند
- مادری از دست شلختگی دختر ۱۲ ساله اش به ستوه آمده بود
- مادر دیگری نیز با حسرت میگفت چه میشد اگر دخترش که به تازگی ازدواج کرده است درخانه داری و شوهرداری نظم و سلیقه ی بیشتری به خرج میداد
اشکال عمده ی والدین پدر سالار این است که به فرزندان خود بیش از حد توانشان مسؤولیت می دهند. از این رو آنها را از همکاری متنفر میکنند. والدین فرزند سالار نیز عمدتاً خودشان همه ی مسؤولیت را به عهده گرفته و نمی گذارند که فرزندانشان دست به سیاه و سفید بزنند. اما والدین معقول و متعادل رفتار بچه ها را زیر نظر می گیرند و از هر لحظه ای که آنها آمادگی و توان انجام کاری یا پذیرفتن مسؤولیتی را دارند استفاده می کنند مشارکت بچه ها از یک طرف بار مسؤولیت والدین را سبک میکند و از طرف دیگر فرصتی برای ایفای نقش کودکان فراهم می آورد.
یک مادر معقول و متعادل برای فرارسیدن زمان همکاری فرزندانش در امور منزل تا سالهای نوجوانی منتظر نمی ماند. او از همان ۲ یا ۳ سالگی آنها را به مشارکت در اموری که مربوط به خودشان است دعوت میکند البته انتظار این مادر متناسب با شرایط سنی کودک است. روش کار او این گونه است که به فرزندش می گوید
" وسایل بازی ات بد جوری در سطح اتاق پخش شده است من برای جمع کردن آنها نیاز به کمک دارم چون به تنهایی خسته می شوم"
وقتی کودک این عبارت را میشنود با اشتیاق تمایل خود را به همکاری اعلام می کند. در این جا مادر مسؤولیت سبکی مانند برداشتن یک یا دو اسباب بازی را به او می دهد و بقیه را خودش جمع می کند آنگاه در پایان به کودک می گوید از همکاری اش متشکر و سپاس گزار است.
در این لحظه احتمالاً کودک سرشار از غرور و شادی نزد پدرش می رود و میگوید: «من و مامان با هم اتاقم را مرتب کردیم و پدر نیز با لبخندی حاکی از رضایت از او تشکر می کند. این فرایند باعث می شود که کودک عمیقاً نسبت به همکاری علاقه مند شود و در سالهای بعد نیز متناسب با رشدش مسؤولیت بیشتری بپذیرد.
۴. هنر القای معنویت
معنویت یک مسأله ی پیچیده و واقعا عمیق است خیلی ها به اینجا که میرسند تنها به شعار پردازی بسنده می کنند.
اما والدین معقول بدون این که از اهمیت مسأله بکاهند در عمل بجای تعصب ورزی و اعمال خشونت یا شعار دادن به شیوه ای بسیار آرام ولی مطمئن اهمیت توجه به معنویت و اساس عقاید و باورهای خود را به فرزندانشان القا میکنند این کار مستلزم توجه و پذیرش چند نکته است
- باید حساب معنویت را از سنت ها یا برخی عقاید خرافی جدا دانست چرا که نیاز انسان به معنویت بسیار عمیقتر از وابستگی به یک عقیده یا مسلک خاص است. بنابراین اگر والدین که نماینده ی نسل گذشته هستند با جوانان که نماینده ی نسل جدید میباشند درباره ی برخی از فعالیتها یا آداب مذهبی اختلاف نظر داشته باشند این مسأله نباید مجوزی برای اعمال خشونت یا کنار گذاشتن صمیمیت بین آنها گردد.
- معنویت سفارشی یا امر کردنی نیست بلکه لمس نمودنی و تجربه کردنی است. از این رو والدینی که میخواهند فرزندان خود را به مسایل و احکام معنوی توجه دهند باید زمینه ای برای "مفهوم سازی از طریق تجربه ی شخصی " کسب لذت معنوی و احساس خرسندی از انجام عمل برای بچه ها فراهم آورند.
- در این راستا گام اول ارایه "الگوهای مناسب" و "یادگیری مشاهده ای" است. گام دوم مشارکت فرزندان در این فرایند است و گام بعدی کمک به فرزند برای ایجاد یک تجربه ی شخصی و خوشایند در ارتباط با فعالیتهای مذهبی است.
پس اگر به هر باور معنوی اعتقاد دارید از خودتان شروع کنید ترتیبی بدهید که فرزندانتان اعمال معنوی و رفتاریهای دینی شما را که با تمام وجود انجام می دهید و خرسندی حقیقی و آرامش حاصل از آن را مشاهده کنند.
محدودیت بله ممنوعیت خیر!
اشتباهی که بسیاری از والدین مرتکب میشوند این است که با توسل به این حقیقت آشکار که بچه ها به حد و مرز نیاز دارند از قدرتشان سوء استفاده می کنند. پذیرفتنی است بچه ها از طرف والدینشان نیاز به اطلاعاتی دارند که به آنها بگوید کدام رفتار آنها و کدام رفتارشان نا پذیرفتنی اگر رفتارشان ناپذیرفتنی است، بچه ها ممکن است بخواهند در آن تغییراتی دهند که پذیرفتنی شود
آنها ترجیح میدهند خودشان رفتارشان را محدود کنند در صورت بروز اختلاف ، بچه ها می خواهند در حل کردن مسأله شرکت کنند تا هر تصمیمی که قرار است رفتار آنها را محدود کند برایشان پذیرفتنی باشد. تمام خانواده ها احتیاج به نوعی خاص از قوانین و خط مشیهای مشخص دارند. اما بچه ها نیاز به فرصتهایی دارند که با کمک و مشارکت والدین در تهیه و تنظیم قوانین، مقررات و
خط مشی هایی که رفتار آنان را محدود می کند سهیم باشند.
چند نکته ی مهم را به خاطر داشته باشید
نکته ی اول : اعتماد به این روش در آغاز دشوار است.
برای بسیاری از والدین پذیرش شیوه ی تربیتی معقول و متعادل دشوار به نظر می رسد شاید دلیلش کمبود اعتماد آنها به بچه هایشان باشد و یا این روش آن قدر در زندگی خانوادگی به نظرشان غریبه می آید که حتی راضی نمی شوند آن را امتحان کنند. بدون شک آنهایی که تاکنون به طور عملی با این شیوه ی تربیتی ارتباط نداشته اند و والدین خود آنها به گونه ای دیگر رفتار میکردند خواهند گفت:
"بچه ها اهمیت نخواهند داد یا آنها میخواهند کار خودشان را بکنند"
به چنین افرادی باید خاطرنشان کرد:
- هیچ چیزی نمیتواند جای مشاهده ی عینی الگوی تربیتی معقول را بگیرد
- بد نیست زمینه ها و نتایج سبکهای تربیتی متفاوت را با هم مقایسه کنید
- به ویژگیهای شخصیتی و تجربه های تلخ و شیرین دوران کودکی خود دوباره بیندیشید.
- اگر به درستی یا نادرستی شیوه ی تربیتی خود شک دارید مباحث مربوط به والدین معقول و متعادل را با دقت و بدون پیش فرض مطالعه کنید.
- اگر شیوه ی تربیتی شما شباهت هایی با شیوه ی تربیت پدر سالار یا فرزند سالار دارد و به هیچ وجه حاضر نیستید شیوه ی خود را تغییر دهید حتماً در اولین فرصت با یک مشاور تربیتی با تجربه صحبت کنید.
نکته ی دوم = سؤال اساسی این نیست که آیا خانواده قانون لازم دارد یا خیر
مدافعان انضباط خوب و طرفداران اعمال قدرت شدید ، اغلب سعی دارند از موضع خود با این استدلال دفاع کنند که بدون اعمال کنترل توسط بزرگسالان، هرج و مرج و بی نظمی به وجود خواهد آمد، بدون قوانین و محدودیت ها بچه ها مجوزی دارند تا به هر کاری دلشان خواست دست بزنند.
سؤال اساسی این نیست که آیا محدودیتها و قوانين در خانواده لازم ، مسأله این است که چه کسی این قوانین را وضع می کند هستند یا نه بلکه بزرگسالان به تنهایی کودکان به تنهایی یا بزرگسالان با مشارکت کودکان؟
اگر در یک جامعه مردم در تدوین قوانین فرصت، لازم برای هم فکری و یا اظهار نظر نداشته باشند وضع قانون را برای خود یک امر تحمیلی قلمداد می کنند اما وقتی همگان به طور فعالانه در تدوین قوانینی که بر زندگی آنان تأثیر دارد شرکت نمایند با انگیزه ای قوی در اطاعت و اجرای آن می کوشند و با دیده ی احترام به آن می نگرند روان شناسان به این قاعده اصول مشارکت می گویند
والدین نیز اگر بگذارند که بچه ها در فرایند وضع قوانین و مقرراتی که باید اجرا کنند درگیر شوند احساس بهتری نسبت به خود خواهند داشت ، اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی کسب خواهند کرد و مهمتر از همه این که احساس میکنند کنترل بیشتری بر سرنوشت و زندگی خود دارند.
خانواده هایی که فعالیت هایشان برمبنای همکاری است از روابط گرم تر و نزدیکتری برخوردارند اما بزرگترهایی که نقش رئیس و فرمانده را ایفا میکنند و از بچه ها انتظار دارند از قوانین خودساخته آنها اطاعت کنند معمولاً به مشکل بر می خورند.
دلیل مهم دیگر ترغیب بچه ها به مشارکت در تصمیم گیری های خانواده این است که راه حل های به دست آمده در چنین شرایطی از کیفیت بالایی برخوردارند. دو یا چند فکر بهتر از یک فکر است در تصمیم گیری های مشارکتی نه تنها اطلاعات و تجربه ی بزرگترها بلکه نظر و دیدگاه بچه ها نیز به کار گرفته میشود. آیا وقت آن نرسیده است که در مورد فواید اندرز و نصیحتهای یک جانبه و ارسال پیامهایی که از موضع بالا به پایین فرستاده میشود تجدید نظر کنیم؟
نکته ی سوم = تربیت معقول و صحیح وقت گیر است
واضح است که حل صحیح یک مسأله بیشتر از پاک کردن صورت مسأله وقت می گیرد. بعضی از والدین بدون اینکه لحظه ای به موضوع به این سادگی فکر کنند میگ ویند برای استفاده از شیوه ی تربیتی معقول و متعادل وقت کافی ندارند.
اما آنها نمیدانند که در قبال وقت اندکی که در طی دوران رشد برای فرزندان شان میگذارند چه اندازه وقت ، سرمایه عواطف انسانی و همچنین شکوفایی خلاقیت و موفقیت برای خود و فرزندانشان به ارمغان خواهند آورند.
شاید اگر شما به تنهایی وسایل بازی کودکتان را جمع کنید سریع تر از زمانی که او نیز مشارکت داشته باشد بتوانید از پس این کار برآیید
شاید وقتی کودک ۴ ساله ی شما میخواهد در مرتب کردن رختخوابش همکاری کند شما حوصله ی بچه بازی های او را نداشته باشید!
شاید فکر میکنید آوردن یا جمع کردن سفره ی غذا توسط کودکان بار چندانی از روی دوش مادر بر نمیدارد و چه بسا موجب دوباره کاری گردد!
اما اگر با آگاهی و روی خوش همین فرصت های اندک را به کودکانتان بدهید و از مشارکت تربیت
همکاری او قدردانی کنید در نوجوانی مشکلات کمتری با آنها خواهید داشت و از نتیجه ی خود در سالهای بعد لذت بیشتری خواهید برد.
جرأت ناقص بودن
سه حالت زیر را در نظر بگیرید
- اول = حالتی که فرد آرزوی هیچ گونه تغییری را ندارد و به تمامی اوضاع ، احوال ، توانمندی و دستاوردهای موجودش خرسند است.
- دوم = شرایطی که فرد به طور کلی از شرایط موجود ناراضی است و میخواهد همه چیز را از بیخ و بن دگرگون کند
- سوم = وضعیتی که شخص اوضاع و احوال موجود را در نظر می گیرد و در عین حال که از ویژگی های مثبت وجودی خویش و موقعیتهای مطلوب ایجاد شده احساس رضایت و خرسندی می کند در ضمن برای اصلاح نقاط ضعف خود و مشکلات محیطی یک برنامه و چشم انداز ایده آل یا اهداف مشخصی در نظر می گیرد
از سه وضعیت مذکور تنها موقعیت سوم است که با بهداشت روانی بالا و سلامت روحی بیشترین همخوانی را دارد. وضعیتهای اول و دوم نشانگر افراط و تفریط و زمینه ساز مشکل و بروز بحران به شمار می آیند.
بنابراین اگر چه کمال گرایی و برنامه ریزی برای آینده لازم و ضروری به نظر می رسد ولی شناخت و پذیرش واقعیت های موجود و کنار آمدن با موانع غیرقابل تغییر و آمادگی برای تجدید نظر در روشها یا ابزارهای انتخاب شده شرط عقل است.
اتفاقاً روان شناسان نیز در تعریف هوش به توانایی سازگاری با شرایط اشاره کرده اند. بنابراین انسان عاقل یا باهوش کسی است که
- جرأت پذیرش واقعیت ها و نواقص خود و دیگران را دارد.
- از تأکید بیش از حد برگذشته یا انتظارات غیر واقع گرایانه نسبت به آینده پرهیز می کند.
- و عمدتاً به شرایط امروز و فرایندهای در حال انجام توجه و تمرکز دارد
شما نیز اگر میخواهید شرط عقل را به جا آورید با جرأت در مورد اقدامات زیر بیندیشید و آن ها را در زندگی خود عملی کنید:
۱. لازم نیست از همه بهتر باشید فقط سعی کنید، مفید و همواره در حال رشد باشید .
۲.اشتباهات و نواقص گذشته را بپذیرید انکار یا توجه بیش از حد به گذشته هیچ فایده ای ندارد.
3 به ابعاد مثبت خود و اطرافیانتان توجه کنید و از آنها لذت ببرید.
۴. برای رسیدن به اهداف مطلوب و یا رفع نواقص خود برنامه ای بلند مدت اماپیوسته تنظیم به کنید و به گام های کوتاه و تغییرات کوچک خود در مسیر هدف، پاداش بدهید.
۵. برای سرشت انسانی خود صرف نظر از توانمندی های هوشی و یا دستاوردهای مادی ارزش و احترام قایل شوید
۶.انتظارات کمال گرایانه ای از والدین خود نداشته باشید و در نشستهای خانوادگی رفتارهای گذشته آنها را به رخشان نکشید.
۷.لازم نیست خودتان را فدای فرزندانتان کنید فقط اشتباهات گذشتگان را تکرار نکنید و جلوی شکوفایی نیروهای فطری و غریزی آنها را نگیرید و انتظارات خود را با استعدادها و توانمندیهای ذاتی آنها هماهنگ نمایید
پیامدهای تربیت معقول و متعادل
آیا والدینی که سعی میکنند از شیوه های صحیح و معقول در تربیت فرزندان استفاده کنند گام مؤثری در جهت سلامتی و بهداشت روان فرزندان خود برداشته اند؟
نتایج بدست آمده از مطالعات فراوان این نظر را تأیید می کند نتایج حاصل از ۲۶ مطالعه ی مختلف و تجزیه و تحلیل مجدد آنها به شرح زیر است:
مدارک و شواهد معتبری در دست است که نشان میدهند نه کنترل به زور و نه «آزادی بی حد و حصر هیچ یک نمی تواند موجب رشد و افزایش عزت نفس در کودکان شوند. بلکه نیاز به یک الگوی تعاملی دو جانبه است تا والدین بر اساس آن خواسته های معقول و جدی خود را که به طور مشروع مورد پذیرش کودکان باشد ، طراحی کنند. چنین الگوی کنترلی موجب ازدیاد خودباوری و عزت نفس کودکان می شود.
بر اساس یکی از تحقیقاتی که روی سه نوع خانواده ی پدرسالار ، فرزند سالار و معقول و متعادل انجام شد نتایج جالب توجهی به دست آمد از بچه های این خانواده ها در سنین خردسالی ازمون ها و تستهای جامعی گرفته شد و پس از گذشت چندین سال مجددا آنها در سن بلوغ مورد بررسی قرار گرفتند مهمترین نتیجه حاصل از این ازمون تفاوت هو شبهر این بچه ها بود.
نتایج نشان داد هو شبهر بچه هایی که در خانواده ی پدرسالار بزرگ شده بودند در طی این مدت قدری تنزّل داشت در حالی که بچه های خانواده فرزند سالار تغییری در هوش بهرشان دیده نشد ولی در هوشبهر بچه های خانوادههای معقول و متعادل رشد قابل توجهی مشاهده شد متوسط رشد هوشبهر حدود ۸ بود.
محققان نتیجه گرفتند محیطی که در آن مشارکت جمعی و تعامل گرایی وجود داشته باشد بهترین زمینه برای رشد توانایی های ذهنی است.
والدینی که فرزندان خود را در جوی آزاد و مشارکتی تربیت می کنند امکانات لازم را برای رشد روابط عاطفی و انگیزه های فکری آنان فراهم می آورند. این بچه ها زمینه و امکان آن را می یابند که در عرصه های برنامه ریزی صبر کنجکاوی و ذوق هنری به طور قابل توجهی رشد پیدا کنند. به نظر میرسد بچه های این خانواده ها در تمام زمینه ها از سلامتی لازم برخوردارند.
نتایج تربیت معقول و متعادل در بچه های یک خانواده عبارتند از:
- بچه ها رفتار تهاجمی کمتری خواهند داشت.
- بچه ها بی میلی کمتری نسبت به تحصیل نشان می دهند
- کمتر با همسن و سالان خود تندی و خشونت می کنند.
- از عزّت نفس و خودباوری بالایی برخوردار خواهند بود.
- پدر رفت و آمدها و نشستهای خانوادگی روابط اجتماعی بهتری خواهند داشت.
- کنترل بیشتری از خود نشان می دهند.
- کمتر دچار افسردگی می شوند.
- توانایی آنها در دوست یابی بیشتر می شود.
- کمتر نگران و دلواپس به نظر می آیند.
- کمتر برسر مسایل کوچک نزاع می کنند
- کمتر با والدین وارد بگومگو می شوند.
- کمتر خجالتی خواهند بود.
نتایج تربیت معقول و متعادل در آینده یک جامعه عبارتند از:
- انگیزه ی لازم برای یادگیری ، پیشرفت و انجام مسؤلیت ها در افراد بیشتر می شود
- مشکلات ناشی از بلوغ نوجوانان و نگرانی و استرس والدین در جامعه کمتر خواهد بود.
- نوجوانان و جوانان به حقوق و نیاز دیگران احترام می گذراند
- فارغ التحصیلان دبیرستانها دانشگاهها و مدارس حرفهای مهارت های لازم را برای همکاری با دیگران کسب می کنند
- کمتر شاهد بی عدالتی بی احساسی، کشت و کشتار و جنگ خواهیم بود.
- کمتر با افرادی مواجه میشویم که نیاز به کمک ،داشته ناامید باشند و مشکلات و محرومیتشان را به شرایط اجتماعی نسبت دهند.
- اطاعت و چاپلوسی نسبت به مراجع قدرت کمتر خواهد بود.