وقتی بچه ها در خانواده های فرزند سالار با مشکلی روبرو می شوند ( قسمت دوم)

در مقاله قبل به دو موضوع واکنش والدین زمانی که فرزندان با مشکل برمی خوریم پرداختیم در این مقاله به دو واکشن دیگر بپردازیم

 

ج) کاربرد موانع ایجاد ارتباط

 اکثر والدین به ویژه فرزند سالارها وقتی با بچه ای که مشکل دارد روبرو می شوند ناخودآگاه شروع به اقداماتی مانند توضیحات اخلاقی ،نصیحت، تجزیه و تحلیل کردن  ، امید دادن یا اطمینان بخشیدن میک نند.

در این جا بعضی از پاسخهای رایج والدین فرزند سالار را می آوریم و در ستون سمت چپ موانعی را که هرکدام به وجود می آورند ذکر می کنیم

 

 

این پاسخ های جزو موانع ایجاد ارتباط محسوب می شود این موانع جلوی ایجاد ارتباط از سوی کودک را می بندد و میتواند آثار زیان باری بر عزت نفس بچه و رابطه ی والد ـ فرزندی داشته باشد.

 

هنگام به کارگیری موانع ارتباط، چه اتفاقی می افتد؟

نصیحت ، ارایه ی راه حل یا پیشنهاد  (یک پسر خوب باید به مدرسه برود و با سواد شود)

چنین پیام هایی از جانب بچه ها این طور برداشت می شود که والدین به قدرت آنها در حل مشکلات اعتماد ندارند تأثیر این پیام ها بر بچه ها اغلب طوری است که آنها را به والدین وابسته میسازد. جلوی مستقل فکر کردن نشان را می گیرد و باعث میشود در هـر وضعیت پرفشار و دشواری برای گرفتن پاسخ به بزرگترها یا مقامات مافوق خود رجوع کنند.

 نصیحت کردن  ، نشان دهنده ی یک نوع حالت برتری است و به زبان غیر مستقیم به فرزندان می گوید من می دانم چه چیزی برای تو خوب است  

این پیام به ویژه برای نوجوانانی که در کنکاش به دست آوردن استقلال هستند بسیار آزاردهنده است. در نتیجه عمدتاً فرزندان به نصیحت های والدین عکس العمل منفی نشان می دهند و پیامهای آنها را حاکی از عدم شناخت توانمندی ها یا برداشت نادرست والدین از گفته ها یا رفتارهای خود می

شمارند

 

تعریف کردن موافقت نمودن و ارزشیابی مثبت

 در حالی که بیشتر والدین ارزش تخریب گری سرزنش و انتقاد را به راحتی می پذیرند اما هنگامی که می شنوند تشویق نابه جا و غیر اصولی نیز میتواند آثار سوء داشته باشد تعجب میکنند.

واقعیت این است که اگر تشویق یا عبارتهای تمجید آمیز والدین به شکلی افراطی با تصویر ذهنی بچه ها متفاوت باشد و یا اینکه پدر یا مادری که تا دیروز از فرزندشان چندان تعریف نمی کردند ناگهان به تمجید او اقدام کنند این عمل نه تنها مفید نخواهد بود بلکه موجب عصبانیت کودک میشود چون احساس میکند دارد از سوی والدین تحمیق می شود و آنها سعی دارند با این عمل او را کنترل نموده و وادار به انجام کاری نمایند.

مثال : اگرچه در علوم ۸ گرفته ای ولی درسهای دیگرت بسیار خوب است

 

تجزیه و تحلیل کردن و تشخیص دادن

مثال : احتمالاً معلمت نتوانسته خط تو را درست بخواند

والدینی که به محض مشاهده ی مشکلات بچه ها شروع به تجزیه و تحلیل آن واقعه نموده و سعی می کنند خودشان را آگاه و متخصص جلوه دهند اگر چه می خواهند با این کار علت وقوع مشکل را شناسایی کنند و زمینه ای برای حل مشکل و انگیزه ای جهت اصلاح رفتار کودک تدارک نمایند اما این روانکاوی غیر حرفه ای و ناشیانه معمولا واکنشهای تند و انکار را در برخواهد داشت چرا که این تحلیلها یا درست است یا نادرست!؟

  • اگر تحلیل های والدین درست باشد بچه ها احساس خجالت شرم برهنه شدن و بی پناهی خواهند کرد (کودک واقعا امتحانش را بدخط نوشته است و از این که مادر روی این نقطه ضعف انگشت میگذارد ناراحت می شود.)
  • اگر این تحلیل ها نادرست باشد بچه ها از اتهام یا دروغی که به آنها نسبت داده شده عصبانی می شوند (کودک واقعاً امتحانش را بدخط ننوشته است و از این که مادر بی جهت به او تهمت میزند ناراحت می شود )

که هر دو حالت به واکنش تند و پرخاشگری منجر خواهد شد.

 

اطمینان دادن و امیدوار کردن

این پیام ها اگر چه در نگاه اول بی ضرر و حتی مفید به نظر می رسند ولی دقت بیشتر نشان می دهد که ممکن است مشکلاتی را به وجود آورد. چرا که اگر والدین به محض روبرویی با احساسات ناخوشایند و ناراحتی فرزندشان شروع به اطمینان دادن و امیدوار کردن نمایند به احتمال زیاد کودک احساس خواهد کرد که والدین او را درک نمی کنند و یا مسایل و مشکلات او را ناچیز می پندارند.

مثال : ناراحت نباش مادر حتماً دفعه ی بعد نمره خوبی میگیری

 

 این مادر در واقع به زبان بی زبانی به فرزندش گفته است که اصلاً نمی تواند احساسات ناخوشایند او را تحمل کند و یا به عبارت دیگر اجازه نمی دهد او با خودش راحت باشد و به طور طبیعی و در صورت نیاز برای حوادث ناگوار زندگی خود تأسف بخورد یا غمگین شود.

شاید این مسأله کمی عجیب به نظر آید ولی معنی عبارت فوق این نیست که غم، تأسف ، حسرت و یا دیگر احساسات منفی خوب هستند بلکه مراد این است که هیچ کس از جمله بچه ها دوست ندارند که صریحاً به آنها گفته شود که از واقعیت دور هستند و انسانی ترین جلوه ی رفتاری ، یعنی احساسات آنها غلط است.

از این رو تلاش برای دلداری دادن و تغییر سریع احساسات ناخوشایند کودکان به منزله ی نوعی عدم پذیرش وضعیت موجود و زیر سؤال بردن سرمایه ی عاطفی آنها است و این در حالی است که در آن وضعیت ، کودک به هیچ وجه آمادگی تغییر و یا اصلاح روحیه ی خود را ندارد.

 

عوض کردن بحث و بی توجهی کردن

مثال :  حالا دفتر و کتابت را جمع کن بگو ببینم زنگ ورزش چه کار کرده ای؟

چنین پیام هایی باعث سرخوردگی ،زخم خوردن ،مطرود و ناامید شدن بچه ها می شود. در چنین مواقعی فرزندان احساس می کنند که والدین به آنها علاقه ای ندارند، به احساساتشان احترام نمیگذارند یا این که قرار است آنها را طرد کنند.

البته این شیوه ی برخورد ممکن است در ابتدا موفق به نظر رسد و باعث توقف احساسات منفی و یا عوض شدن فضای غم انگیز بین والدین و فرزندان گردد اما معمولا احساسات منفی بچه ها مسأله ای است که با حذف یا پاک کردن آن حل و رفع نم یشود و در اغلب موارد دوباره و در موقعیتهای دیگر ظاهر میشود

 متلک، شوخی طعنه و نظایر آن به زبان غیر مستقیم به بچه ها می گوید مسایل آنها برای والدینشان مهم نیست و آنها باید با افراد دیگری مشکلاتشان را مطرح کنند این بی اعتمادی به والدین و احساس بی ارزش بودن از جمله مهیب ترین زمینه های فریب خوردن بچه ها در خارج از منزل و فرصت مناسبی برای افراد سودجو است.

 

نتیجه ی استفاده از موانع ارتباط

  به کارگیری بیش از حد این موانع به احتمال زیاد یک یا چند مورد از آثار زیر را برای کودک به ارمغان خواهد آوردم

  • باعث میشود که بچه ها دیگر حرفشان را نزنند
  • آنها را مقاوم می کند
  • باعث احساس عدم کفایت و تحقیر آنها می شود.
  • باعث رنجش و خشم آنها می شود
  • باعث میشود احساس کنند همان طور که هستند مورد قبول نمی باشند.

 

چرا استفاده از موانع ارتباط آسیب زا است؟

  کشف بزرگ ما این است که وقتی کسی در درون گرفتار مشکلی است، سؤال کردن توضیحات اخلاقی، تدریس یا اطمینان دادن هیچ کمکی به او نمی کند.

این گونه پیام ها  ،  به احتمال بیشتر مانند دیگر موانع ارتباط ، حل کردن مسأله را سخت تر می کند. چرا؟ چون کسی که مشکلی دارد در واقع با عدم توازن و ناهماهنگی مواجه شده است. این امر باعث میشود که او درصدد رفع تنش و یا سازگاری مجدد با شرایط جدید برآید.

از این رو، فرد مشکل دار فردی است که از درون متلاطم و در تکاپو است. در این شرایط او بیشتر از این که آماده ی شنیدن انتقاد، نصیحت یا دیگر موانع ارتباطی باشد نیازمند کسب آرامش است این آرامش زمانی به دست می آید که او  مطمئن شود انجام یک خطا یا بروز یک مشکل در رفتارش موجب برهم خوردن موقعیت عاطفی او در نزد مخاطب نشده و اعتبارش به طور کلی زیر سؤال  نرفته است.

حال سؤالی که پیش می اید این است که چگونه چنین فردی را نسبت به باقی مانده ی اعتبار عاطفی اش مطمئن کنیم و بگوییم اگر چه او مرتکب خطا یا اشتباه شده است ولی ماهنوز او را دوست داریم و او فرصت جبران یا اصلاح رفتارش را دارد.

 

 پاسخ در یک کلمه نهفته است پذیرش احساسات او بدون تایید یا قبول رفتارش واقعیت این است که آدمی تا نیازهای سطوح پایین ترش برآورده نشود و احساس امنیت خاطر نکند معمولاً آمادگی لازم برای طرح نیازهای سطوح بالاتر مانند یادگیری و خودشکوفایی را ندارد.

پذیرش بی چون و چرا و بدون قید و شرط فرزندان باعث می شود که آنها احساس امنیت کنند. این احساس امنیت در ضمن توام با رفع نیاز به محبت است  ، چرا که پذیرش بی قید و شرط در فضایی کاملاً عاطفی انجام می شود بنابراین والدین با پذیرش کودک عملا او را از درگیری و دغدغه ی نیازهای سطح دوم و سوم سلسله مراتب ،نیازها، رها نموده و آماده میکنند که به نیازهای عالیتر خود  یندیشد و مشتاقانه برای اصلاح رفتار و یا کسب اطلاعات بیشتر اقدام کند.

 

آیا والدین نباید هرگز از موانع ارتباط استفاده کنند؟

این کار در درجه ی اول غیر ممکن است چرا که حتی در وضعیت هایی که این موانع به احتمال زیاد ممکن است جلوی ایجاد ارتباط را بگیرند یا به ارتباط صدمه بزنند، تمام والدین گاه گاهی آن را به کار می برند.

دیگر این که همیشه به کارگیری موانع ارتباط صدمه زننده و زیان آور نیست.

راه کار کلیدی این است اگر والدین یاد بگیرند که در بیشتر مواقع وقتی فرزندشان مشکلی در زندگی خودش دارد از موانع ارتباطی اجتناب کنند، آن وقت استفاده ی گاه به گاه از این موانع آسیب جدی به رابطه ی آنها نخواهد رساند.

 

چه موقع می توان از موانع ارتباط استفاده کرد؟

در مواقعی که هیچ کدام از طرفین مشکلی ندارند والدین می توانند بدون نگرانی از بسته شدن یا آسیب رساندن به ارتباط هر پیامی بفرستند.

 به عنوان مثال فرض کنید پدری مشغول مطالعه است و در همان حال فرزندش در اتاق سرگرم بازی است. آنگاه مادر از داخل آشپزخانه صدا می زند که غذا آماده است و از همه میخواهد که قبل از سرد شدن غذا سر سفره بیایند پدر اول خودش بلند میشود و بعد به فرزندش میگوید: "هرچه سریعتر بازی ات را تمام کن و به آشپزخانه بیا "

در این وضعیت با اینکه پدر یک دستور صادر کرده است ولی اصلا دلیلی وجود ندارد که رابطه ی آنها را غیر خوشایند و یا مشکل دار بدانیم. اما باید متوجه بود در هر زمانی که والدین و فرزندان بدون هیچ مشکلی با هم در تعامل هستند، ممکن است اتفاقی بیفتد که رابطه را فوراً از حالت بدون مشکل خارج کند. مثلاً سخنی که والد میگوید ممکن است به فرزند برخورد و او را تحقیر کند یا فرزند ممکن است کاری کند که برای والد مشکل آفرین باشد.

همیشه آگاهانه مواظب باشید علایمی را که نشان میدهند رابطه دیگر در ناحیه "بدون مشکل " قرار ندارد فوراً درک کنید و از آن پس موانع ارتباطی نفرستید.

 

آیا واقعاً نباید از بچه ها در مورد مشکلشان سؤال کرد؟

بسیاری از والدین پدرسالار و فرزند سالار در مقابل این نظریه که بازجویی یا سؤال کردن می تواند قطع کننده ی ارتباط باشد مقاومت می کنند باور عمومی بر این است که اگر میخواهی کسی در مورد مسأله ای صحبت کند از او سؤال کن اما مسأله : به این سادگی نیست، تحلیل عمیقتری لازم است. به موارد زیر توجه کنید:

  • سؤال کردن میتواند تهدید کننده باشد
  • سؤال ها در خود یک پیش فرض دارند.
  • سؤالها انگشت سرزنش را به روی مخاطب بلند می کنند.
  • سؤال کردن بچه را محدود می کند و حق انتخاب بسیار کمی به او می دهد

 

 

آیا بچه ها نیاز به اطلاعات بیشتر ندارند؟

والدین پدرسالار با قاطعیت می گویند "وقتی بچه ها مسأله ای دارند، طبیعتاً نیازمند خواهان اطلاعات هستند" برای روشن شدن این موضوع که فشار زیادی به مغز چنین والدینی وارد می آورد بیان میکنیم که :

به خاطر داشته باشید آن چه را که ما "مانع " می نامیم دوازده نوع پاسخ کلامی معمولی است که والدین وقتی بچه مشکلی دارد مثلاً مایوس است ،ترسیده ،  گیج شده یا ناشاد است یا به نوعی دیگر نیاز او ارضا نشده است، به کار میبرند.

 

در چنین مواقعی به میان آوردن حقایق و اطلاعات میتواند جلوی فرآیند حل مسأله را بگیرد چرا که در این شرایط

  • بچه ها اگر در حالتی احساسی باشند و نیاز به تخلیه ی هیجاناتشان داشته باشند آمادگی درک منطق حقایق یا اطلاعات را ندارند
  • والدین اکثرا قبل از این که بفهمند مشکل اصلی کجاست ،  شروع می کنند به دادن اطلاعات و بیان حقایق به این ترتیب آن اطلاعات و ارقام نامربوط و نامناسب هستند.
  • تدریس و سخنرانی اغلب باعث می شود نوجوانان احساس کنند نادان هستند
  • وقتی پدر یا مادری به بچه ای که مشکل دارد اطلاعات یا حقایقی را بیان می کند گویی در فرایند حل مسأله به بچه میگوید: تو نمیتوانی بدون کمک من مسایل خودت را حل کنی

 

درچه شرایطی دادن اطلاعات به بچه میتواند مفید باشد؟

  • وقتی به صورت معقول اطمینان پیدا کردید که اطلاعاتی که ارائه می دهید به مسأله ی واقعی بچه ارتباط دارد
  • وقتی مطمئن هستید که بچه خودش نمیتواند به آن حقایق دسترسی داشته باشد.
  • وقتی آمادگی دارد یعنی او خریدار شما به عنوان یک مشاور است.
  • وقتی به اعتبار حقایقی که اظهار میدارید مطمئن هستید

 

د ) گوش کردن ناکارآمد

اگر چه گوش کردن سطحی به عنوان یکی از مخرب ترین ویژگیهای والدین پدرسالار، مورد بحث قرار گرفت متأسفانه والدین فرزند سالار نیز در برخورد با مشکلات فرزندانشان کمتر از هنر گوش کردن صحیح برخوردارند.

در اینجا یک بار دیگر اشاره می کنیم که گوش کردن ناکارآمد و ناتوانی در درک صحیح حرفهای بچه ها جزو مهمترین معایب و نقایص تربیتی محسوب میشود چرا که

  • اول : گوش کردن ناکارآمد و عدم توانایی در درک صحیح منظور و مفهوم بچه ها موجب سوءتفاهم و ارتباط سطحی و یک جانبه ی والدین با بچه ها می شود.
  • دوم ادامه ی این رفتار توسط والدین فرزند سالار باعث شیوع آن در بین بسیاری از آحاد جامعه شده و به یک عادت یا امر طبیعی تبدیل می شود حال آنکه بچه ها عمیقاً نیازمند داشتن مخاطبی همدل شنوا و صبور هستند و بی توجهی به این نیاز می تواند آثار سوء و زیان باری در برداشته باشد. البته اگر بخواهیم جانب انصاف را رعایت کنیم باید اذعان نماییم که شیوه ی گوش کردن والدین فرزند سالار اندکی از شیوه ی گوش کردن والدین پدر سالار بهتر است. چرا که فرزند سالارها به ویژه والدین ،دل نازک ، عموماً مقدمات گوش کردن رافراهم میکنند.
  • آنها با علاقه گوش می کنند.
  • هر از گاهی به کودک نگاه میکنند.
  • هر گاهی سکوت میکنند
  • برخی اوقات تحرک جسمانی مختصری نشان می دهند
  • سر و صداهای مزاحم را کاهش می دهند
  • زیاد از کودک سؤال نمی پرسند

اما آنها در مراحل بعدی یعنی)  همراهی در فرآیند گوش کردن) ضعیف عمل می کنند چرا که چنین والدینی بیشتر از آنکه به موقعیت کودک و منظور او توجه کنند عمدتاً صحبتهای بچه ها را براساس پیش فرضهای خودشان تعبیر و تفسیر مینمایند.

 

  • آنها کمتر روی گفته های کودک تمرکز می کنند.
  • کمتر صحبتهای کودک را به شیوه ی منطقی سازماندهی می کنند
  • کودک بازخورد می دهند
  • در تفسیر اطلاعات کمتر به موقعیت کودک توجه دارند.

 همچنین والدین فرزند سالار در اکثر مواقع ناخواسته و به قصد کمک و حمایت کودک از سبک های کاذب گوش کردن استفاده می کنند

  • گاهی موضوع صحبت کودک را به سمت خاطرات خود معطوف میکنند.
  • گاهی در بین گفته های کودک دنبال سرنخی میگردند
  • گاهی گفته های کودک را به منزله ی انتقاد از خود تلقی می کنند
  • گاهی تنها به معنای سطحی سخنان کودک توجه میکنند و از درک منظور حقیقی او باز می مانند.
۵
از ۵
۱ مشارکت کننده

جستجو در مقالات

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید