وقتی بچه ها در خانواده های فرزند سالار با مشکلی روبرو می شوند ( قسمت اول )

ما در این مقاله قصد داریم  ، ببینیم که والدین فرزند سالار با مشکلاتی که مربوط به فرزندانشان است چگونه برخورد می کنند تا دیدی بهتر نسبت به مقوله فرزندسالاری داشته باشیم

 در مقاله بعد به بیان موقعیتهایی می پردازیم بچه ها رفتار نادرستی انجام می دهند و رسیدگی به آن وظیفه ی والدین است.


بگذارید با چند مثال شروع کنیم

تصور کنید فرزند ۹ ساله ی شما از مدرسه به منزل می آید و دفترش را از داخل گیفش  بیرون می آورد و میگوید: امروز از درس علوم ۸ گرفته ام!"

 

واکنش یک پدر یا مادر دل نازک

کودک من امروز در درس علوم ۸ گرفتم.

مادر :  مادر برایت بمیرد چرا باز هم معلم به تو ۸ داد احتمالاً معلمت نتوانسته خط تو را درست بخواند شاید هم از جایی امتحان گرفته که هنوز درس نداده است (مقصر دانستن دیگران تجزیه و تحلیل کردن تشخیص دادن)

کودک : من دلم میخواست ۲۰ بگیرم

مادر :  ناراحت نباش

مادر:  حتماً دفعه ی بعد نمره ی خوبی میگیری (امید دادن)

کودک : حالا چه کار کنم؟

مادر : خیالت راحت باشد از همین امروز بعد از ظهرها خودم به تو علوم درس میدهم( راه کار

ارایه دادن به جای کودک مسؤولیت پذیرفتن)

کودک :  این نمره ام را چه کار کنم؟

 

مادر :  غصه نخور عزیزم فردا میآیم مدرسه و از معلمت میخواهم که چند نمره ای به تو ارفاق کند. آخر درسهای دیگرت بسیار خوب است (روی مشکل سرپوش گذاشتن، از کودک تعریف کردن)

کودک :  پس اگر نمره ی علومم را درست نکنی دیگر به مدرسه نمی روم. (کودک برای والدین

تعیین تکلیف میکند)

مادر خدا مرگم .بده چرا مدرسه نروی گفتم که می آیم و خودم درستش میکنم. یک پسر خوب باید به مدرسه برود و باسواد شود  (نصیحت کردن)  حالا دفتر و کتابت را جمع کن بگو ببینم زنگ ورزش چکار کردی؟ (عوض کردن موضوع)

 

واکنش پدر - مادر آشفته

کودک : من امروز در درس علوم ۸ گرفتم.

والد: ۸ گرفتی؟!

 کودک: آره.

والد: خوب مگر میخواستی چند بگیری (پدر بی سواد و معتاد است و اصلاً از چند و چون ماجرا آگاه نیست)

کودک : همه ی دوستانم از من نمره های بهتری گرفتند.

والد : حتماً آنها درس خوانده اند و تو نخوانده ای (انتقاد کردن و تشخیص دادن)

کودک : من بدشانسی آوردم چون معلم کنارم ایستاده بود

والد :  حالا اشکال ندارد (کنار کشیدن)

کودک: خوب معدلم کم می شود

والد فدای سرت انشاء الله امسال مردود میشوی و سال بعد که دوساله شدی نمره های بهتری میگیری (پیش بینی منفی - تمسخر کودک)

کودک : ولی من نمی خواهم مردود شوم

والد: به من ربطی ندارد بلند شو بگذار به درد خودم برسم (عوض کردن موضوع )

ما نان شب نداریم بخوریم این بچه ها غصه ی چه چیزهایی را می خورد

 

روش برخورد والدین فرزند سالار با مشکلات فرزندان

 مطابق آنچه قبلاً گفته شد ما مشکلات بچه ها را به دو گروه کلی تقسیم کرده ایم

 حالت اول زمانی است که مشکل مال کودک است

 حالت دوم زمانی که صاحب مشکل والدین هستند.

( ملاکهای تعیین صاحب مشکل در بخش تربیت معقول و متعادل مبحث وقتى بچه ها مشکل دارند آمده است)

 

 همان طور که در مثالها نشان داده شد وقتی بچه ها با مشکلی مواجه میشوند والدین دل نازک خیلی سریع وارد عمل شده و تقصیر را به گردن دیگران انداخته سعی می کنند کودک خود را تبرئه کنند یا به نوعی به او امید بدهند ولی شیوه برخورد والدین آشفته با است که اصولاً نمی خواهند خودشان را با مشکلات بچه ها درگیر کنند. آنها با کمال نادانی اقدام به تشخیص کرده و با همان شتاب زدگی توصیه های بسیار عجیب و کاملا نادرستی رابه کودک تجویز میکنند.

 

البته از آن جایی که خودشان نیز اعتقادی به گفتههای خود ندارند بعدها پیگیر اجرایی شدن آن حرفها نخواهند بود.

 

ما ویژگیهای واکنش والدین فرزند سالار را به چهار گروه تقسیم کرده ایم

  • نگرش نادرست والدین نسبت به مشکلات
  • حمایت شدید از رفتارهای فرزندان
  • کاربرد موانع ایجاد ارتباط
  • گوش کردن ناکارآمد

 

الف) نگرش والدین نسبت به مشکلات بچه ها

خوش بینی افراطی

اصلی ترین پیش فرضی که والدین فرزند سالار مبتنی بر آن به اعمال و رفتارهای بچه ها نگاه می کنند این است که نیت بچه ها خوب است رفتارشان نسبتاً قابل قبول است و تفسیرشان از پدیدههای پیرامون انشاء الله مثبت و اثر بخش است.

البته این عینک خوش بینی گاه حاصل نگاه ساده لوحانه گاه محصول ترس یا عدم توانایی برای مقابله با واقعیت ها و گاهی نیز پیامد شکست دیدگاه های کنترل طلبی است. بدین معنی که اگر چه والدین در دل عمیقاً خواستار کنترل و تغییر بچه ها هستند ولی از آنجایی که هیچ امیدی به اصلاح آنها ندارند با انشاء الله و ماشاء الله گفتن خودشان را فریب میدهند.

بطور مثال

کودک :  (موقع راه رفتن توی اتاق زمین میخورد و گریه میکند )

مادر : (مادر با خود میگوید حتماً پای فرزندم به چیزی گیر کرده و گرنه او خیلی قوی و چابک است.)

در اینجا مادر به جای این که اجازه دهد کودک خودش از روی زمین بلند شود سریعا وارد عمل شده و او را بلند میکند و میگوید تقصیر این فرش است عزیزم الان میزنمش تا دیگر موجب زمین خوردن تو نشود

 

توصیه های احساسی

وقتی والدین دل نازک مشاهده می کنند فرزندان شان با مشکلی مواجه شده اند، سریعاً دست و پای خود را گم می کنند آنها می خواهند به هر شکل ممکن کودکشان را از نگرانی و دست و پنجه نرم کردن با مشکل رهایی بخشند از این رو مشکل کودک را مشکل خود فرض کرده و در حالی که گویی به دوران کودکی خود بازگشته اند به جای کودک اقدام به حل مشکل می کنند.

در چنین موقعیت هایی عمدتاً راهکارها و یا اقدامات این والدین برخاسته از احساسات لحظه ای آنها بوده و به هیچ وجه با آینده نگری و از روی تدبیر و به قصد توانمندسازی کودک در موقعیت های بعدی صورت نمی گیرد

 کودک: نوک مدادم شکسته است.

مادر : اصلا نگران نباش الان خودم مدادت را می تراشم تا از اولش هم بهتر شود.

در این جا مادر به جای این که زمینه ای فراهم کند تا کودک برای رفع مشکلش شخصاً وارد عمل شود، با ذوق زده شدن و احساسی عمل کردن راه را بر ابتکار عمل کودک می بندد.

 

پذیرش و تأیید

یکی از بزرگترین مشکلات والدین فرزند سالار این است که والدین آنها در بچگی اهل افراط یا تفریط بوده اند یعنی یا بیش از حد برفرزندان خود سخت گیری نموده اند و امروز آن بچه ها که خود بزرگ شده اند نمی خواهند همان تجربه های تلخ را برای فرزندان خود ایجاد کنند و یا والدین نسل قبل بیش از حد سهل گیر بوده اند به نحوی که بچه های آنها که والدین امروز شده اند اصولاً روشی جز سهل گیری بلد نیستند.

نتیجه این که والدین فرزند سالار در روبرویی با احساسات فرزندان خود دچار افراط یا تفریط می شوند بدین صورت که یا به طور کلی نسبت به بچه ها بی تفاوت می شوند و یا به شدت نگران این هستند که مبادا کوچکترین مخالفتی با آنها صورت گیرد و یا خدشه ای به احساساتشان وارد شود.

بطور مثال

کودک : امروز در مدرسه دفترم را گم کرده ام

مادر:  اصلا مهم نیست عزیزم فدای سرت

در اینجا مادر به جای این که زمینه ای فراهم کند تا کودک برای مشکلش راه چاره ای بیندیشد سریعاً اقدام به پذیرش و تأیید رفتار کودک می نماید. چنین کودکی باز هم با احتمال زیاد وسایل دیگرش را گم خواهد کرد.

 

سهل گیری افراطی

والدین فرزند سالار به ویژه والدین آشفته در برخورد با مشکلات بچه ها بسیار سهل گیر و بی توجه هستند آنها با وجود اینکه می بینید فرزندشان با مشکلی مواجه شده و از پس آن برنمی آید ولی برای فعالیت مناسب کودک زمینه سازی نمیکنند

 

بطور مثال

کودک : من با زهم دفتر مشقم را در هم کردم.

مادر :  خوب من چه کار باید بکنم؟

کودک  : من یک دفتر جدید می خواهم

مادر : برو توی گنجه ی لوازم تحریر را نگاه کن اگر دفتری هست بردار

در این جا مادر به جای این که با کودک گفتگو کند و نظر کودک را درباره ی این مشکل جویا شود و از او بخواهد راه حل مناسبی برای این مسأله پیدا کند تا مشکل دوباره تکرار نشود اجازه میدهد کودک خودش به گنجه ی لوازم تحریر سرکشی کرده و هر چه دلش میخواهد بردارد

 

محور قرار دادن احساسات فرزندان

والدین فرزندان سالار به دلایل گوناگون ،عقل ،دانش ،تجربه و اقتدار خود را تحت کنترل و سیطره ی احساسات بچه ها قرار می دهند رویکرد اصلی آنها این است که بچه بچه است و از بچه نمی توان انتظار زیادی داشت آنها بعدا بزرگ میشوند و خودشان خوب و بد را می فهمند از این رو والدین در طی این دوران باید به نحوی با آنها برخورد کنند که احساساتشان جریحه دار نشود و یا خدای نکرده عقده ای یا کینه ای نشوند.

بطور مثال

کودک : من دیگر سیر شدم و غذا نمی خواهم

مادر: شاید این غذا را دوست نداری عزیزم بگو چه چیزی دلت میخواهد تا برایت بیاورم.

 در اینجا مادر به جای این که به علت کم خوراک بودن کودک توجه کند و به عنوان مثال از دادن هله هوله یا شیرینی و شکلات قبل از وعده های اصلی به کودی خودداری نماید خیلی سریع حرف به دهان کودک میدهد و باعث می شود در موقعیت های بعدی کودک به راحتی با گفتن دوست ندارم» از خوردن غذا امتناع کند

 

نا امیدی از امکان تغییر

 پذیرش و قبول رفتارهای نامطلوب بچه ها غالباً از روی انتخاب و اختیار نیست. از این رو اکثراً هنگامی که این والدین می گویند خوب بچه است چه می توان کرد؟» در واقع با بیان این عبارت، نهایت ناامیدی و استیصال خود را به نمایش می گذارند.

 

ب )حمایت شدید از رفتارهای فرزندان

 یکی از ویژگیهای بارز پدر و مادرهای فرزند سالار به ویژه والدین نازک دل این است که بی جهت بار تمام مسؤولیت های فرزندانشان را به عهده میگیرند و تا جایی که بتوانند سعی میکنند به جای آنها سختی ها و مشقتها را به جان بخرند.

 میل شدید این والدین به فداکاری و از خودگذشتگی باعث می شود که عملاً به فرزندانشان اجازه ی ایفای نقش و فرصت تفکر ندهند. آنها اگر چه قصدشان کمک به فرزندان برای رهایی آنها از سرگردانی و ابهام است ولی نتیجه ای که به دست می آید کاملاً برخلاف انتظار است چرا که فکر کردن و فعالیت کردن به جای کودک از یک طرف بار سنگینی بر دوش والدین میگذارد و از طرف دیگر بچه ها را متوقع و بی تجربه بار می آورد.

 

نکاتی که معمولاً چنین والدینی از آن غافل میشوند این است که:

  • اول: هیچ پدر و مادری نمی تواند همه ی مشکلات فرزندش را حل کند.
  • دوم :  به فرض محال اگر والدین چنین توانی داشته باشند نمی توانند تا آخر عمر در کنار فرزندانشان باشند.
  • سوم : خوشبختی فرزندان و فلسفه ی زندگی آنها در حذف همه ی مشکلات و پاک کردن صورت مسایل نیست

 

چرا والدین فرزند سالار به شدت از فرزندانشان حمایت می کنند؟

آنها می بینند که بچه ها در برخی از مسایل با مشکل روبرو می شوند. آنها به امکانات وجودی بچه ها باور ندارند و اغلب راه حل های آنها را خام و بچگانه می پندارند.

هنگامی که والدین راه حل مشکلات را به بچه ها می گویند و آنها زودتر و راحت تر به جواب می رسند و یا اینکه خودشان به جای بچه ها مشکلات را حل می کنند، خوشحال می شوند.

چرا که حاضر نیستند کوچکترین سختی یا رنجی را برچهره ی فرزندانشان مشاهده کنند. آنها فکر میکنند که بچه ها بعدها خودشان یاد خواهند گرفت که چگونه با مسایل برخورد کنند.

انها متوجه نیستند که بزرگترین کمک به بچه ها در واقع کمک نکردن به آنها است.

 

حمایت بیش از حد والدین چه تأثیری در روحیه بچه ها دارد؟

  • بچه ها تنبل و تن پروده می شوند
  • بچه ها متوقع و خودخواه بار می آیند
  • بچه ها تجربه واقعی روبه رو شدن با مسایل را بدست نمی آورند
  • بچه ها مسؤولیت کارهای ساده تر را نیز به گردن دیگران می اندازند
  • بچه ها بعد از انجام صحیح یک تکلیف حقیقتاً احساس افتخار نمی کنند.
  • بچه ها به تدریج به والدین وابسته تر می شوند
  • بچه ها به اندازه ی کافی از رشد و استقلال شخصیت برخوردار نمی شوند

 

حمایت بیش از حد از بچه ها چه تأثیری در روحیه ی والدین دارد؟

  • مسؤولیت والدین روز به روز سنگین تر می شود
  • آنها بیش از حد به خود سختی می دهند.
  • انتظار و توقع آنها از بچه ها زیاد می شود
  • آنها از برآورده نشدن انتظاراتشان توسط بچه ها دچار یاس م یشوند.
  • آنها بر تلاش و فداکاری خود می افزایند.
  • آنها دلایل بیشتری برای باورهای غلط خود در مورد بچه ها بدست می آورند.

 

چند راهنمایی عملی

  • وقتی مشکل مال بچه هاست مسؤولیت آن را به خودشان واگذار کنید
  • برای حل مشکل به بچه ها زمان بدهید
  • از بچه ها به اندازه ی توانشان و متناسب با سنشان انتظار همکاری و مسؤولیت پذیری داشته باشید
  • آموزش مهارتهای مورد نیاز بچه ها را از همان ایام کودکی و از گام های کوچک شروع کنید
  • به محض مشاهده ی اشتباهات بچه ها در مسیر یادگیری ، ناامید نشوید
  • به بچه ها اعتماد کنید.

گاهی نیز به پیش فرضها و عقاید خود شک کنید و آنها را مورد ارزیابی مجدد قرار دهید چرا که شما معصوم نیستید و افکار و عقایدتان بی نقص و کامل نیست .

 

در مقاله بعدی به دو مورد دیگر یعنی کاربرد موناع ایجاد ارتباط و گوش کردن ناکارآمد خواهیم پرداخت

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده

جستجو در مقالات

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید