زمینه سازهای فرزند سالاری

در ادامه مقالات فرزند سالاری ، به منظور آشنایی بیشتر و بهتر با موضوع فرزند سالاری ، در ابتدا با موضوع زیمنه سازهای فرزند سالاری آغار می کنیم

 

نگرشی دوباره به ارزش ها و باورها

ایفای نقش یک پدر و مادر فرزند سالار کار بسیار دشواری است. بسیاری از این والدین اگر چه نسبت به بچه ها روی خوش نشان می دهند و با لبخند با آنها صحبت می کنند اما عمیقاً شرایط موجود ناراحت هستند و اصطلاحاً دلشان خون است. مشکل بزرگ این والدین آن است که برای تغییر شرایط موجود کاری نمی کنند آنها با بی توجهی، صبرکردن و خون جگر خوردن با مسایل مواجه می شوند اما نه رفتار و باورهای خودشان را عوض می کنند و نه برای تغییر باورها و نگرش فرزندانشان کاری انجام می دهند.

درک این که اعتقادات باورها و ارزشهای آنها از کجا ریشه گرفته اند و تا چه اندازه معقول و متعادل هستند ممکن است به آنها کمک کند که خودشان تصمیم بگیرید که آیا میخواهند آنها را تغییر دهند یا نه؟

 

نیازهای والدین فرزند سالار

نیازها، سرمنشا بسیاری از افکار باورها و رفتارها هستند. همان طور که اشاره کردیم بخش قابل توجهی از علت رفتارهای نادرست بچه ها یا واکنشهای غیر معقولانه ی بزرگترها به نیازهای برآورده نشده ی آنها بر می گردد مثلاً پدری که هرگز نمی تواند به درخواستهای فرزندانش نه بگوید و یا کوچکترین اخم و ناراحتی را برچهره ی آنها ببیند ،  در واقع دچار نوعی ضعف شخصیت است رفتار او به احتمال زیاد واکنش معکوس و افراطی نسبت به تجربیات تلخ دوران کودکی خودش است چرا که او از سختگیری  های والدینش در گذشته ناراحت شده و تصمیم گرفته است اجازه ندهد فرزندانش با کوچکترین سختی و یا ناملایمتی مواجه شوند اما در این مسیر راه افراط در پیش گرفته است و خودش نمی داند

یک انسان سالم به تمامی نیازهای خود توجه دارد و سعی می کند توجه افراطی به هیچ یک از نیازها موجب بی توجهی به نیازهای دیگر نشود

والدین فرزند سالار عمدتاً به نیازهای سطح سوم و چهارم سلسله هرم نیازها توجه دارند. نگرانی و توجه بیش از حد به برآورده شدن نیازهای محبّت کردن و محبت دیدن باعث می شود که این نوع والدین از اهمیت نیازهای مراتب پایین تر و بالاتر غافل شوند.

در این جا قصد نداریم در مورد چگونگی شکل گیری نیازها صحبت کنیم ولی همان قدر اشاره می کنیم که نیازهای برجسته در هر فرد سرنخی از تیپ شخصیتی و بازتابی از تجربیات و باورهای گذشته ی اوست.

 

مهم ترین نیاز های والدین فرزند سالار

 

تمایل شدید به رفع هرگونه نیاز زیستی و روانی

نیاز شدید والدین فرزند سالار به رفع نیازهای فرزندان شان ریشه در تجربیات گذشته ی آن ها دارد این والدین معمولاً خودشان والدین و سرپرستان معقول و متعادلی نداشته اند افراد آشفته به احتمال زیاد والدین سهل گیری داشته اند که به فرزندان خود اساساً مسؤولیت پذیری ، تعهد اجتماعی و انواع مدیریتها مدیریت زمان ،مدیریت احساسات  ، مدیریت سرمایه و.... را آموزش نداده اند

 چنین افرادی به محض این که با مشکلات و سختی های دنیای واقعی مواجه شده اند از پا درآمده اند و به اعتیاد، بی خانمانی و دیگر بیماریهای اجتماعی مبتلا شده اند این گروه معمولاً شرایط مالی مناسبی ندارند ولی اگر روزگاری پولی به دست آورند در خرج کردن آن برای فرزندانشان افراط می کنند.

فراد دل نازک نیز یا والدینی دل نازک داشته و این سبک را از آنها آموخته اند و یا اینکه والدین خشک و خشنی داشته اند و در نتیجه خاطرات تلخ بسیاری در ذهن دارند که این باعث شده تصمیم بگیرند که درست برعکس والدین خود رفتار کنند از این رو هر چه آنها  سخت گیر بوده اند اینها سهل گیر هستند و به هیچ وجه  میتوانند در مقابل درخواسته های فرزندانشان مقاومت به خرج دهند.

 

تمایل شدید به محبت کردن و محبت دیدن

اگر چه وضعیت والدین آشفته در این زمینه چندان قابل بحث نیست چرا که آنها به دلیل مشکلات جانبی نظیر فقر،  اعتیاد و بیماری های دیگر شرایط خلقی و عاطفی ثابتی ندارند اما والدین دل نازک عمدتاً اسیر محبت هستند آنها نه تنها برای رفع نیازهای عادی بچه ها تلاش میکنند بلکه در برخوردهای عاطفی نیز راه افراط در پیش میگیرند این افراد همچون عاشقان دلباخته ای هستند که محبت کردنشان بیشتر به نیازها و کمبودهای عاطفی خودشان بر میگردد تا موقعیت و شرایط روحی مخاطب

 

احساس عدم نیاز به کسب اطلاعات بیشتر در مورد شیوه های تربیتی

عمدتاً والدین فرزند سالار تمایل چندانی برای کسب آگاهی در مورد شیوه های برخورد صحیح با فرزندانشان نشان نمی دهند چرا که آنها محبت را همچون «اکسیری» میدانند که برای درمان هر دردی مفید است و ورد زبان آنها این است که "از محبت خارها گل میشود"

والدین دل نازک اصولاً شخصیت های احساسی دارند و کمتر با نیروی عقل و دوراندیشی به مسایل نگاه می کنند از این رو آنها فرصتهای مناسبی چون مطالعه ی کتاب در اوقات فراقت مشاهده ی برنامه ها و مصاحبه های تربیتی تلویزیون ،  حضور در جلسات انجمن اولیای مدارس یا شرکت در دوره های آموزشی مهارت های تربیت صحیح فرزندان را از دست می دهند و تنها زمانی از خواب غفلت بیدار میشوند که فرزندان آنها در سنین نوجوانی و جوانی در انجام رفتارهای نادرست و مخالف نظر والدین افراط نموده و والدین خود را به ستوه می آورند. در چنین زمان هایی والدین در می یابند که محبت افراطی، شیوه ی صحیحی برای تربیت فرزندان نیست و آنها باید اطلاعات بیشتر و دقیقتری در این مورد می داشتند اما هر چه زمان میگذرد والدین ، ضعیفتر و بچه ها سرکشتر و خودخواه تر میشوند و کار اصلاح رفتارهای آنها دشوارتر می گردد

 

احساس فقدان استعداد و عدم امکان رشد بیشتر

والدین فرزند سالار همانند والدین مقتدر اگرچه ابراز می کنند که به مفاهیم دینی و شرعی علاقه مند هستند و سعی دارند بچه های خود را مطابق توصیه های دینی تربیت کنند اما در عمل نسبت به ماهیت انسانی خود و امکان رشد بینهایت بشر در مسیر خوبی ها و نیکی ها «ایمان» و «یقین» کافی ندارند این گروه نیز مانند والدین «مقتدر» هرگاه از امکان رشد و تعالی بیشتر صحبت به میان می آید میگویند از ما که گذشت ولی سعی میکنیم بچه های مان به جایی برسند این نگرش باعث می شود که آنها بچه های خود را از داشتن الگوهای مناسب رشد و پویایی و تلاش برای هرچه بهتر شدن محروم سازند.

 

مدیریت ضعیف انتخابی ناگزیر

باید بپذیریم که اکثر والدین در موقعیتهای حساس و برای حل اختلاف های اساسی قبل از هر چیزی به روش استبدادی می اندیشند و آن را کارآمدترین روش می دانند. کمتر والدی است که بخواهد اختلافش با بچه هایش طوری حل شود که خودش مغلوب فرزندانش گردد. اما والدین فرزند سالار عمدتاً در کشمکشها و اختلاف ها به نفع بچه ها کنار می روند. البته اگر از آنها سؤال کنید که چرا این قدر کوتاه می آیند اکثرا از رعایت حال کودکان و توجه به احساسات آنها سخن به میان خواهند آورد ولی واقعیت امر و تایید قلبی چنین والدینی این است که مدیریت ضعیف دارند و از پس بچه ها برنمی آیند!

 

بسیاری از دلایل و توضیحات والدین فرزند سالار در توجیه رفتارهای خود و باورهای اساسی آنها حول محورهای زیر است:

  • نیاز به محبت کردن حول محور مفاهیمی نظیر توجه به احساسات بچه ها ، ترس از جریحه دار شدن احساسات بچه ها ، ترس از عقده ای شدن بچه ها
  • نیاز به محبت دیدن حول محور مفاهیمی نظیر احترام و قدردانی بچه ها از والدین ، حضور بچه هادور و بر والدین

 

باورهای غلط والدین فرزند سالار

باورهای غلط والدین عمدتاً تحت تأثیر چندخطای شناختی فاحش است

  • تصمیم مبالغه آمیز :  همه رفتارهای نادرست نوجوانان بعدها خوب می شود
  • فکر همه یا هیچ  : من از هیچ خدمتی برای فرزندانم دریغ نمی کنم
  • عبارتهای باید دار:  بچه ها نباید اصلاً سختی ببینند

 

برخی از باورهای غلط این والدین عبارتند از:

  • بچه ها نباید اصلاً سختی ببینند والا عقده ای می شوند.
  • ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم بچه ها قدر زحمت های ما را بدانند.
  • رفتارهای نادرست بچه ها اشکالی ندارد چون آنها بچه اند و وقتی بزرگ شدند رفتارشان بهتر می شود.
  • بهتر است وقتی از دست بچه ها عصبانی هستیم با خودمان کنار بیاییم و از بیان آن به بچه ها خودداری کنیم.
  • ما در قبال خواسته های بچه ها نمیتوانیم «نه» بگوییم چرا که آنها توان روبرو شدن با ناکامی را ندارند.
  • بچه ها غالباً دمدمی مزاج هستند و از معیار یا منطق مشخصی پیروی نمی کنند این امر معمولاً موجبات ناراحتی و عذاب والدین می شود و هیچ راه گریزی هم وجود ندارد.
  • تعیین تکلیف و مشخص نمودن خط قرمز یا ایجاد محدودیت بچه ها را عقده ای می کند
  • وقتی کارها خوب پیش نمی رود والدین باید مسؤولیت پیدا کردن راه چاره را به عهده بگیرند.
  • همیشه تشویق از تنبیه بهتر است و در هر شکلی که انجام شود مؤثر واقع می شود.
  • تنبیه به هر شکلی که باشد برای بچه ها ضرر دارد.
  • هرگز نباید به نحوی رفتار کرد که احساسات بچه ها جریحه دار شود بدین منظور شاید لازم باشد که والدین از توجه به احساسات خود صرف نظر کنند.
  • مهمترین مسأله در ارتباط با بچه ها ایجاد روحیه ی مثبت و نشاط است مشکلات مربوط به مسایل و امکانات مادی را نباید با بابچه ها در میان گذاشت.
  • بهترین راه اصلاح اشتباهات بچه ها نادیده گرفتن آنها است.
  • والدین برای جلب محبت بچه ها باید هر کاری انجام دهند.
  • لازم نیست بر دوش بچه ها مسئوولیت گذاشت و آنها را به رقابت باهم دعوت کرد.
  • دلیلی ندارد والدین با یک دندگی و تأکید بر اجرای اوامر و دستورات خود به بچه ها سخت بگیرند.
  • کار و تلاش بیش از حد بچه ها را سرخورده و عقده ای میکند

 

باورهای والدین از کجا نشأت میگیرند.

  • تجربیات گذشته
  • چیزهایی که برای والدین آنها مهم بوده است
  • حرفهای والدین آنها
  • سبک فرزندپروری والدین آن ها
  • ارزش های خانواده ی پدری آن ها
  • تجربه های تلخ و شیرین آن ها
  • محتوای آموزشهای رسمی و مطالعات بعدی آن ها

 

واقعیات جاری

  • رسانه ها (تلویزیون مطبوعات، کتاب ها و.....)
  • باورهای رایج در جامعه
  • ارزشهای گروههای مرجع

 

 

احساسات از کجا نشات میگیرند؟

احساسات پیامد گریز ناپذیر باورها هستند پدری که باور دارد نباید به بچه ها سخت گرفت و گرنه آنها عقده ای می شوند در مقابل کوچکترین مشقت و سختی فرزندان دچار ناراحتی و نگرانی میشود این احساس ناراحتی پیامد مستقیم آن باور است. در نتیجه برای اصلاح و تعدیل احساسات همیشه باید از باورهای زیربنایی که علت شکل گیری آن احساسات محسوب می شود شروع کرد

در مسیر تغییر باورهای زیربنایی گام اول این است که به شواهد و قراین توجه کنید و بپذیرید بچه هایی که در ناز و نعمت و به دور از واقعیت ها بزرگ می شوند در آغاز مرحله ی جوانی و پذیرش مسؤولیتهای اجتماعی دچار مشکل میشوند.

 

واکنشهای افراطی والدین

فرمول کلی هر نوع برخورد والدین با فرزندان به شکل زیر است

  • رفتار کودک
  • باور والدين
  • احساس والدين
  • واكنش والدين

 

بطور مثال

  • رفتار کودک :  کودک روی دیواری که تازه رنگ شده خط می کشد.
  • باور مادر :  بچه ها نباید اصلاً سختی ببینند والا عقده ای می شوند.
  • احساس مادر : به محض اینکه ما در چنین فکری از سرش خطور میکند دچار ترحم می شود.
  • واکنش مادر :  مادر با وجود اینکه از رفتار کودک ناراحت است به او لبخند می زند

 

تفکر و تأمل در این فرمول نشان می دهد که رفتارهای کودکان به خودی خود نه خوشحال کننده است و نه ناراحت کننده بلکه باور و تفسیر والدین از آن رفتار است که موجب بروز احساسات مثبت و منفی میشود

پذیرش این حرف در مرتبه ی اول ممکن است مقداری دشوار به نظر آید ولی اگر بدون پیش فرض و با ذهنی آرام در مورد آن بیندیشید به همان نتیجه ای که روان شناسان مکتب عقلانی - هیجانی رسیده اند، خواهید رسید.

بطور مثال :

 کودک شما نوزاد است و شب تا صبح گریه میکند شما در طی دو شب متوالی مهمان دارید به نظر شما رفتار کودک چه معنایی برای مهمان های شما دارد و چه احساسی در آنها به وجود می آورد.

 

واکنش اول :  شب اول مهمان شما فردی است که معتقد است گریه ی بچه نشانگر قدرت و توانایی های اوست. در نتیجه صبح روز بعد که از خواب بیدار میشود به شما میگوید: «ماشاا... پسر قدرتمند و آینده داری است خدا حفظش کند

 

واکنش دوم :  شب دوم میهمان شما فردی است که معتقد است گریه ی بچه در روزهای اول تولد نشانگر خلق و خو و سرشت اوست. در نتیجه صبح روز بعد که از خواب بیدار میشود به شما میگوید خدابه شما صبربدهد. بچه ای که از اول «بدخو» و «ناآرام» است. در آینده نیز مسأله ساز خواهد بود خیلی مواظبش باشید

 حال می توان گفت چرا یک رفتار مشخص دو احساس و دو واکنش متفاوت در میهمانان شما ایجاد میکند؟ بله درست حدس زده اید باورهای متفاوت موجب احساسات و واکنش های گوناگون می شود از این رو والدین فرزند سالاری که توان نه گفتن به فرزندان خود را ندارند و از روبرویی کودکان با ناکامی ترس دارند باید در مورد باورهای زیربنایی خود تجدید نظر کنند.

 

نیازهای کودکان در خانواده های فرزند سالار

نیازهای کودکان نیز مانند نیازهای والدینشان متنوع و اتفاقاً درست مانند بزرگسالان است کودکان سالم و متعادل آنهایی هستند که به تمامی سلسله نیازهای انسانی خود توجه میکنند.

اما زندگی با والدین سهل گیر و فرزند سالار موجب میشود که بچه ها نسبت به برخی نیازها حساسیت بیشتری پیدا کنند.

 

از جمله مهمترین مشکلات این کودکان غرور و خودخواهی و فقدان مسؤولیت پذیری است ویژگی های سه گانه ی این بچه ها عبارتند از:

  • در بعد شخصی ، مغرور
  • در بعد خانوادگی، دل نازک و عاطفی
  • در بعد اجتماعی، بی مسؤولیت به شمار می آیند

 

معمولاً در خانواده های فرزند سالار همانند خانواده های پدر سالار، نیازهای بچه ها به صورت معقول برآورده نمیشود و آنها عمدتاً نسبت به نیازهای سطح پایین تر حساس می شوند و به نیازهای سطوح بالاتر مانند نیاز استقلال طلبی و خود شکوفایی کمتر می اندیشند. البته بچه ها در درجه ی اول برای رفع نیازهای خود به رفتارهای درست و مقبول متوسل می شوند اما اگر از این طریق نتوانند به نتیجه ی مطلوب برسند ابتدا باورهای نادرستی در ذهنشان شکل می گیرد و آنگاه بر اساس آنباورهای نادرست دست به کارهای عجیب یا اصطلاحاً رفتارهای نادرست میزنند تا این نیاز را برآورده کنند

 

باورهای غلط بچه ها در خانواده های فرزند سالار

ما باورهایی را که به رفتار نادرست منجر میشود باورهای غلط میخوانیم این باورها معمولاً زمانی شکل میگیرد که رفتارهای درست و معمولی بچه ها مورد توجه والدین قرار نمی گیرد

عمدتاً باورهای بچه ها در این خانوادهها حول چند مفهوم کلی نظیر هرج و مري تحميل خواسته ها به والدین خودخواهی یا اعتماد به نفس کاذب، ناامیدی از نقش مفید والدین در زندگی پاس حاصل از مقایسه والدین خود بـا دیگر والدین  مسؤولیت گریزی و ... شکل میگیرد

 

برخی از باورهای غلط بچه ها در خانواده های فرزند سالار عبارتند از:

1. لازم نیست به هیچ وجه به بزرگترها احترام بگذارم یا به حرفهای آنها اعتنایی بکنم

2. هرگاه لازم باشد میتوانم با داد کشیدن و سروصدا راه انداختن حرف خودم را به کرسی بنشانم

۳.هرگاه مشکلی پیش میاید تقصیر را باید به گردن دیگران انداخت و آنها را مقصر دانست.

۴.من هرکاری اراده میکنم میتوانم انجام بدهم بزرگترها فقط زمانی وارد عمل میشوند که کار از کار گذشته باشد و یا اوضاع به هم ریخته باشد.

۵.دستورهای اخلاقی در بعضی خانواده ها اهمیت دارد. والدین من نه خودشان به این قوانین توجه میکنند و نه میخواهند که من آنها را جدی بگیرم

۶ .بزرگترها دوست دارند به جای من فکر کنند در صورتی که من از آنها بهتر میفهمم.

۷.من هرکاری دلم بخواهد به تنهایی باید انجام بدهم چون والدینم حوصله ی هیچ کاری را ندارند

۸.من شایسته ی هیچگونه اعتراض یا انتقادی نیستم

۹. وظیفه ی اصلی والدین من در این دنیا توجّه و مراقبت از من است.

۱۰. با انجام کارهای عجیب و جلب توجه والدین میتوانم به تعلق خاطر برسم حالا مهم نیست برای آنها مشکل درست میکنم یا نه

۱۱. تنها با انتقام گرفتن از والدین دلم خنک میشود آنها عرضه ی تربیت صحیح من را ندارند وگرنه باید در هر زمینهای جزء بهترینها میشدم

۱۲. با اظهار عجز و ناتوانی میتوانم توجه والدینم را بیشتر جلب کنم.

۱۳. با ریاست طلبی میتوانم توجه بیشتری به سوی خودم جلب کنم.

 

باورهای نادرست این کودکان چگونه شکل میگیرد؟

ارزش های هر خانواده خواسته یا ناخواسته به کودکان منتقل میشود. مثلاً در خانواده ای که بچه ها به استقلال و اتکا به نفس ترغیب میشوند ولی والدین از مدیریت صحیح و اتکا به نفس برخوردار نیستند ناخواسته ارزش اتکا به دیگران و ضعف در مدیریت آموزش داده می شود. از این رو بسیاری از چیزهایی که بچه ها از خانواده می آموزند به صورت رسمی و آشکارا به آنها گفته نشده است .

البته همه ی خواهر برادرهای یک خانواده از رفتارها ارزشها و باورهای والدین به یک اندازه و یک شکل تأثیر نمیپذیرند این مسأله باعث میشود که برخی والدین اساساً تأثیر اعمال و رفتارهای خود را بر فرزندان دست کم بگیرند و مثلاً بگویند «اگر عدم حضور من در میهمانیها باعث خجالتی و کم رو شدن این فرزندم شده چرا فرزند دیگرم این طوری نیست؟ پاسخ این سؤال را باید در چند عامل جستجو کرد

اول موقعیت کودک در خانواده روی نوع تأثیر پذیری او اثر میگذارد

دوم سرشت و استعداد هر یک از بچه های ما با دیگری متفاوت است.

سوم دختر یا پسر بودن بچه ها در اثر پذیری آنها از رفتارهای خاص تاثیر دارد.

چهارم هر سنی حساسیتهای خاص خودش را دارد بنابراین میزان اثر پذیری یک رفتار روی بچه ها بسته به این است که در چه سنی آن را تجربه کرده اند.

 

موقعیت کودک در خانواده های فرزند سالار

تک فرزند

تک فرزندها محور توجه هستند در نتیجه گاهی اوقات با بچه های دیگر کنار نمی آیند بسیاری از تک فرزندها بیشتر وقتشان را در تنهایی با پدر و مادر و با دوستان خود می گذارنند آنها گاهی اوقات بسیار خلاق هستند و اعمال پخته و بزرگ سالانه انجام میدهند.

در خانواده های فرزند سالار که والدین به شکل افراطی در خدمت بچه ها هستند تک فرزندها بیشتر محور توجه قرار میگیرند و این امر ممکن است موجبات شکل گیری اعتماد به نفس کاذب و خود محوری بیش از حد گردد

 

فرزند ارشد

فرزند ارشد زمانی تک فرزند بوده است از دست دادن توجه برای او سخت است. فرزند  ارشد دوست دارد رئیس باشد بسیاری از فرزندان ،ارشد رهبری و همکاری را یاد میگیرند.  آن ها مسؤولیت پذیری را یاد میگیرند چون کوچکترها از آنها کمک میخواهند

در خانواده های فرزند سالار فرزندان ارشد ممکن است از والدین خود الگوبرداری کرده و به جای گسترش حس همکاری و ایفای نقش مثبت در قبال خواهر برادرها رویهی بی توجهی و مسؤولیت گریزی و یا سهل گیری بیش از حد را در پیش گیرند

 

فرزند دوم

به فرزند دوم مثل فرزند ارشد توجه کامل نمیشود او سعی میکند پا به پای خواهر و برادر بزرگترش بیاید یا از آنها سبقت بگیرد فرزند دوم گاهی اوقات برعکس فرزند ارشد عمل می.کند برای مثال اگر فرزند اول خانواده درس خوان است فرزند دوم سعی میکند ازمسیری غیر از درس و تحصیل به موفقیت برسد.

در خانواده های فرزند سالار که به احساسات متغيير و تنوع طلبی بچه ها بیش از حد بها داده میشود این زمینه فراهم میشود که فرزندان دوم از پذیرش واقعیت ها امتناع ورزیده و همیشه دنبال راههای میانبر و کم کردن زحمت در روبرو شدن با مسایل باشند.

 

فرزند وسط

فرزند وسط معمولاً بین فرزند ارشد و بچه های کوچکتر گیر کرده و تحت فشار است. فرزندان وسط معمولاً راه و رسم کنار آمدن با هر آدمی را یاد میگیرند. بعضی از فرزندان وسط به اندازه ی تک فرزندها و فرزندان ،ارشد اعتماد به نفس ندارند بسیاری از آنها البته دنبال انصاف هستند و وقتی بی انصافی را حس میکنند بچههای مشکل داری می شوند که برای جلب توجه دیگران به رفتارهای نادرستی دست میزنند

در خانواده های فرزند سالار که معمولاً قانون یا معیار مشخصی برای تعامل در میان اعضای خانواده وجود ندارد زمینه ی مظلوم واقع شدن بچه های وسط و زورگویی بچه های بزرگتر فراهم میگردد از این رو ریسک پذیری بچه های وسط و احتمال مشکل دار شدن آنها بیشتر است.

فرزند کوچک

فرزندان کوچک به اندازه ی فرزندان ارشد مجبور نیستند روی پای خود بایستند. این بچه ها گاهی اوقات رئیس مآب و متوقع می.شوند گاهی نیز جذاب و دوست داشتنی عده ای از جذابیت خود برای کمک گرفتن استفاده میکنند گروهی نیز تسلیم میشوند چون نمیتوانند رفتار بچههای ارشد را انجام دهند برخی هم حداکثر تلاش خود را به خرج میدهند تا به اندازه خواهر برادرهای بزرگترشان ماهر شوند.

در خانواده های فرزند سالار که بچه ها از طرق مظلوم نمایی یا تظاهر به ضعف کارهای خود را پیش میبرند و خواستههای خود را به والدین تحمیل می کنند زمینه های بسیار مساعدی وجود دارد که بچه های آخر با توسل به این فرمول از انجام مسؤولیتهای شخصی سرباز زده و وابسته و متکی به دیگران بار آیند.

 

حرفها و اعمال والدين

تأثیر حرفهای والدین آن قدر زیاد است که برخی روان شناسان از آن با عنوان «پیشگوییهای غالباً تحقق پذیر» یاد کرده اند. بدین صورت که حرفهای امیدبخش و مثبت معمولاً منجر به شکل گیری صفات مطلوب و حرفهای ناامید کننده و تحقیرآمیز منجر به پدیدآمدن صفات نامطلوب میگردد. البته از آنجایی که والدین معمولاً به تأثیر این عبارتها توجه ندارند بیشتر به صورت شوخی و یا طنز از کنار آن میگذرند ولی با کمال تعجب بعدها متوجه میشوند که آنچه درباره ی فرزندشان میگفتند اتفاق افتاد.

نكته قابل توجه این است که تأثیر حرفها وقتی بیشتر می شود که با اعمال والدین نیز هماهنگی داشته باشد از این رو والدین فرزند سالار و سهل گیر اگر چه در ارتباط با فرزندانشان کمتر از عبارتهای منفی و تحقیر آمیز استفاده میکنند ولی چون گفتار و عملشان یکی نیست متأسفانه نتیجه مطلوبی به دست نمی آورند.

مثلاً والدینی که به فرزندشان میگویند ما به آینده تو امیدواریم و مطمئن هستیم که تو در درس و تحصیل موفق میشوی ولی همین والدین نسبت به حضور در جلسات اولیا و مربیان بی توجهی به خرج میدهند تأثیر گفتار مثبت خود را کاهش میدهند.

 

تجربه های تلخ و شیرین

بخش عمده ای از باورهای بچه ها نتیجه ی مستقیم تجربیات آنهاست. بچه های خانواده های فرزند سالار که هیچگونه مدیریتی از سوی والدین مشاهده نمیکنند، به این باور می رسند که بزرگ ترها عرضه ی اداره امور را ندارند و آنها میتوانند هرکاری که داشان میخواهد انجام دهند همچنین آنها بارها تجربه کردهاند که با داد و فریاد میتوانند حرفشان را به کرسی بنشانند و یا این که هرچه بی احترامی بیشتری نسبت به بزرگترها نشان دهند سریع تر میتوانند به خواسته های خود برسند.

 

آموزشهای مدرسه و محتوای کتب درسی

محتوای کتب درسی در سالهای اخیر کمتر رنگ و بوی پدرسالاری دارد نویسندگان و مؤلفان سعی میکنند شیوههای صحیح ارتباط والدین با فرزندان و حقوق متقابل آنها را به طور مستقیم و یا غیر مستقیم مورد نظر قرار دهند .اگرچه والدین پدرسالار گمان میکنند که کتابهای درسی و آموزشهای مدارس باعث شده که اقتدار والدین نزد بچه ها از بین برود ولی باید انصاف را در نظر ،گرفت مروری بر کتابهای درسی در طی دهه های اخیر نشان می دهد که حداقل در کشور ما گسترش فرزند سالاری کمتر از جانب مفاهیم و محتوای کتابهای درسی بوده است.

 

تلویزیون و رسانه ها

همان طور که در بخش پدرسالاری نیز اشاره شد امروزه نقش تلویزیون و سینما و دیگر رسانه های جمعی در شکل دهی عقاید و باورهای جوانان، بسیار جدی است رسانه های تصویری با نشان دادن اعتراضات نسل جوان نسبت به کنترل طلبی و اقتدارگرایی برخی والدین میتوانند زمینه ای برای سوء برداشت نوجوانان فراهم آورند. این برداشتهای نادرست اگرچه زیاد به چشم میخورد ولی اجتناب ناپذیر نیست

 

احساسات گریزناپذیر بچه ها

باورهای نادرست بچه ها باعث میشود که آنها تفسیر صحیحی از رفتارها یا واکنشهای والدین نداشته باشند. این تفسیرهای غلط منجر به بروز نگرانی، ناامیدی، ترس، خشم و گاهی نیز عصبانیت می.شود شیوه برخورد صحیح با احساسات بچه ها درست مانند شیوه ی برخورد با احساسات بزرگ ترهاست چرا که در این جا نیز والدین نباید جلوی بروز احساس را بگیرند بلکه باید به علت شکل گیری آن عواطف توجه نمایند؟

 

واکنشهای افراطی بچه ها

فرمول واکنشهای بچه ها در قبال رفتارهای ،دیگران درست مانند بزرگسالان است زیرا آن ها نیز هنگامی که با یک باور نادرست رفتار والدین را تحلیل و تشریح کرده و دچار احساسات نامطلوبی میشوند به طور خودکار اقدام به واکنشهای نادرست و افراطی خواهند کرد. پس در این جا نیز به جای تأکید روی توقف یا حذف واکنشهای نادرست بچه ها باید به احساس زیربنای آن واکنش توجه نمود.

منابع شکل گیری باورها ← باور کودک  ← احساس کودی ← واکنش کودک ← باور والدین ← احساس والدين← واكنش والدين

 

رفتار والدین : پدر به کودک میگوید که اجازه نداری به قیچی دست بزنی

باور کودک : کودک گمان میکند که توجه به حرفهای والدین چندان ضروری نیست

احساس کودک :  کودک از این فکر دچار احساس شعف و شیطنت میشود.

واکنش کودک :  کودک در غیاب پدر قیچی آشپزخانه را بر میدارد و با آن بازی میکند

باور والدین:  پدر شیطنت و حرف نشنیدن کودک را امری طبیعی تلقی می کند

احساس والدین : پدر با وجود ناراحتی و عدم رضایت از رفتار خطرناک کودک به او لبخند میزند

واکنش والدین " پدر مسئوولیت تمام رفتارهای بچه را به عهده میگیرد و به جای استراحت یا رسیدگی به کارهای ،شخصی بانگرانی زیاد دنبال کودک راه میافتد و مواظب است که مبادا به خود صدمه بزند.

 

پس فراموش نکنید که والدین هرگز نباید فرزندان را به خاطر داشتن یک احساس مورد بازخواست و توبیخ قرار دهند و بپرسند چرا این قدر ناراحت یا عصبانی هستی؟ زیرا احساسات پیامدگریزناپذیر باورها هستند.

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده

جستجو در مقالات

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید