در مقاله قبلی به دو موضوع اول مشکلات فرزندان در خانواده های پدر سالار پرداختیم در این مقاله به دو موضوع دوم می پردازیم
سوم) استفاده از موانع ارتباط
درصد قابل توجهی از پاسخهای والدین پدر سالار ، هنگامی که فرزندشان مشکلی دارد در یکی از موانع چندگانه ایجاد ارتباط جای می گیرد مثالی که کودک در درس علوم نمره ۸ گرفته بود یادتان هست؟ در این جا بعضی از پاسخ های معمول والدین پدرسالار را می آوریم ودر ستون سمت چپ موانعی را که هرکدام به وجود میآورند ذکر میکنیم
اکثر والدین به ویژه پدرسالارها وقتی با بچه ای که مشکل دارد روبرو میشوند، حالت معمول شان این است که چیزی بگویند؛ دستور بدهند، اعلام خطر کنند، توضیحات اخلاقی بدهند ، نصیحت کنند ، درس بدهند ،انتقاد کنند، ناسزا بدهند و یا بازجویی کنند.
این پاسخها جزو موانع ایجاد ارتباط محسوب می شوند این موانع جلوی ابراز وجود کودک را می گیرد و می تواند آثار زیان باری بر عزت نفس بچه و رابطه ی والدفرزندی داشته باشند
در ادامه با این سوال ادامه می دهیم که در هنگام به کارگیری موانع ارتباط چه اتفاقی میاد افتد؟
سؤال کردن وارسی نمودن و بازپرسی
بچه ها معمولاً هنگام بروز مشکل یا ارتکاب خطا تحمل چون و چرا و یا بازپرسی در مورد آن را ندارند چرا چنین نمره ای گرفتی؟ مگر حواست به درس و مدرسه نیست؟
اگر والدین به بازجویی ادامه دهند کودکان ناراحت و عصبانی میشوند چرا که
- اولین برداشت آنها این است که والدین به آنها اعتماد ندارند
- دومین برداشت شان آن خواهد بود که والدین با سؤال و جواب و سین جین کردن می خواهند مچ آنها را بگیرند.
- سومین احتمال این است که آنها گیج می شوند می ترسند و جوابهای نادرست می دهند
- ممکن است آنها خیال کنند که والدین سعی دارند صورت مسأله را دریافته و با دادن راه حل صحیح اجازه ی اکتشاف یا ابتکار عمل را از آنها بگیرند
- شیوه ی سؤال کردن والدین حتی می تواند به ادراک بچه ها از مسأله یا زاویه ی دید آنها جهت داده و به نوعی در بروز احساسات بچه ها محدودیت ایجاد کند
نهایتاً این که بچه ها به صورت تجربی دریافته اند سؤال کردن شگردی است که علی رغم علاقه ی والدین به آن عموماً غیر مفید بوده و پایانی غم انگیز دارد.
قضاوت کردن انتقاد کردن عدم موافقت و سرزنش
این نوع پیام ها بیش از هر پیام دیگری باعث میشود که بچه ها دچار احساس حماقت بی ارزشی بی لیاقتی و بدبودن شوند بچه ها تا حد زیادی خود را از روی قضاوت و ارزش گذاری های والدین می شناسند این ارزش گذاریهای منفی باعث اعتماد به نفس پایین در بچه ها میشود
مثال : حتماً بی توجهی کرده ای و تکالیفت را درست انجام نداده ای!
از این گذشته انتقاد به وجود آورندهای انتقاد منفی متقابل است والدین سرزنش کننده و منتقد ممکن است چنین پیامی را از فرزندان خود بشنوند
مثال: مطمئنم خودت هم در مدرسه نمره های بد زیادی گرفته ای
در ضمن به پیامدهای انتقاد باید عصبانیت را هم اضافه کرد البته علت عصبانیت بچه ها در واکنش به انتقادهای افراطی کاملاً قابل فهم است چرا که آنها نیز مانند هر انسانی میخواهند از «خودپنداره» و تصویری که از خود در ذهن ساخته اند دفاع کنند.
همچنین مراقبت بیش از حد و تحت نظر گرفتن افراطی باعث می شود که بچه ها احساسات خود را پنهان کنند و در عین حال که وانمود می کنند ،شرایط آرام و عادی است در خارج از منزل در پی یافتن تکیه گاه امن و پذیرنده باشند که گاهی در مسیر این جستجوها در دام افراد نااهل اسیر می شوند
البته نباید تصور کرد که از انتقاد و سرزنش چیزی بدتر نیست چرا که بدتر از آن نیز ممکن است. بله جالب این است که بدانید تنها چیزی که بدتر از انتقاد می توان تصور کرد انتقاد و سرزنش دائم است ، چرا که بچه ها در واکنش به انتقاد و سرزنش والدین اقدام به انتقاد متقابل می کنند و با عصیان گری و لجبازی به دفاع از هویت و تصور از خویشتن می پردازند اما بچه ها در مقابل انتقاد و سرزنش دائم دچار از خود بیگانگی شده و به این نتیجه می رسند که واقعا خوب نیستند و کسی آنها را دوست ندارد.
یعنی به جای این که به دفاع از خود پنداری خویش بپردازند مجبور به پذیرش خود پنداره ای جدید ولی با عزت نفس پایین تر میشوند.
درس دادن سخنرانی کردن و ارایه ی دلایل منطقی
با وجود این که سخنرانی و ارایه ی دلایل در شرایط عادی امری طبیعی و شاید در برخی موقعیت ها ضروری به نظر می رسد اما زمانی که فرزندان ما دچار مشکلی شده اند و به صبر وحوصله و اعتماد والدین نیاز دارند این رفتارها را اصلاً نمی پسندند
مثال : بهتر است هر چه سریعتر شیوه ی درس خواندنت را عوض کنی
والدینی که عادت دارند به طور مداوم مشکلات بچه ها را تحلیل کرده و برای تمامی رفتارهای آنان دنبال دلایل منطقی بزرگسالانه بگردند به تدریج احساس حقارت زیر دست بودن و عدم لیاقت را در فرزندان خود پرورش می دهند
حقیقت امر این است که اگر سخنرانی و منطق گرایی به صورت نادرست و افراطی مورد استفاده قرار گیرد نه تنها مؤثر واقع نمی شود بلکه اثر معکوس خواهد داشت به نحوی که بچه ها در مقابل سخن حق جبهه گیری می کنند و به طور کلی از شخص نصیحت کننده متنفرمی شوند این امر پیامدهای نامطلوب بسیاری در بردارد.
به دلایل زیر
- اول رابطه ی عاطفی بین فرزندان و والدین را کمرنگ می کند
- دوم باعث می شود که بچه ها در واکنش به افراط کاریهای والدین ، بنای افراط در پیش گیرند و به تمامی حرف های آنها پشت کنند.
واقعیتی که در این زمینه والدین باید از آن آگاه باشند این است که معمولاً بچه های این دوره در مورد پدیده های روزمره اطلاعات بیشتری از والدین دارند. از این رو اگر والدین بدون در نظر گرفتن جوانب امر شروع به سخنرانی و منطق گرایی و یا ادعای علمی بودن کنند ممکن است با واکنش مقابله به مثل بچه ها به ویژه نوجوانان مواجه شوند و در این جنگ قدرت به ناآگاهی و عقب افتاده بودن از زمان محکوم شوند.
اخلاقیات و موعظه کردن «باید - نبایدها»
این پیام ها بار سنگینی را بردوش بچه ها می گذارد بچه ها معمولاً به «باید – نبایدها» با مقاومت و حالت دفاعی قوی تر پاسخ میدهند
پیام های اخلاقی به آنها نشان می دهد که والدین به قضاوت آنها اعتماد ندارند و بهتر است آنها چیزی را که دیگران درست می دانند بپذیرند.
مثلاً
یک دانش آموز خوب باید زحمات والدینش را با درس خواندن و کسب نمرات خوب جبران کند در غیر این صورت مرتکب کم کاری و گناه شده است.
این پیام دقیقاً روی نقطه ضعف بچه ها دست می گذارد و بی اعتمادی والدین را نسبت به عملکرد عقاید و ارزشهای بچه ها نشان می دهد
تهدید کردن و ترساندن
این پیام ها بسیار شبیه دستور دادن و تعیین جهت کردن هستند با این تفاوت که در پیام های حاکی از تهدید صریحاً عدم پذیرش والدین و نتیجه ی آن بیان می شود
مثال : دفعه ی آخرت باشد که چنین نمره ای می گیری والا من میدانم و تو
این پیام به کودک می گوید که والدین کمترین احترامی برای خواسته ها یا آرزوی های او قایل نیستند. بسیاری از این گونه پیامها به ترسو و زبون شدن بچه ها منجر می گردد و مانند تهدید کردن موجبات برانگیختن احساس خصومت نسبت به والدین می گردد
نکته ی عجیب این است که گاهی بچه ها در واکنش به این پیامها کاملاً برخلاف انتظار والدین رفتار می کنند به علاوه آنها گاهی وسوسه می شوند کاری که از آن منع شده اند انجام دهند تا ببینند والدین بر سر حرف خود هستند و تهدیدهای خود را عملی میکنند یا خیر؟
فحش دادن ناسزا گفتن و خجالت دادن
ناسزا گفتن و حرف زشت به کودک نسبت دادن در واقع شکل هایی از ارزشیابی منفی کودک است. عادی ترین واکنش بچه ها در قبال این گونه رفتارهای والدین این است که همان عبارت ها را در مورد والدین خود به کار میبرند
والد :خیلی بی عرضه هستی
کودک :خودت بی عرضه هستی
این فرایند باعث میشود که والدین نیز درصدد دفاع از خود برایند و به تحقیر بیشتر کودک اقدام کنند در این جنگ قدرت چند اتفاق ناخوشایند می افتد:
- اول حجاب های احترام والد فرزندی از بین میرود.
- دوم بچه ها به مهارتهای کلامی غیر مؤدبانه مسلح میشوند و در موقعیت های بعدی همان ها را علیه والدین به کار میبرند
- سوم، در اثر شنیدن مکرر عبارتهای زشت به آنها عادت کرده، به صورت تکیه کلام خود به کار میبرند و دیگر متوجه قبح عمل نمی شوند
- چهارم این فرزندان غالباً روابط پرتنشی با دیگران خواهند داشت که از جمله پیامدهای عادت به ناسزاگویی است.
والدینی که از این عبارتها برای به اصطلاح اصلاح رفتار بچه ها و برانگیختن آنها به انجام رفتارهای صحیح استفاده میکنند قطعاً شکست می خورند
از این گذشته وقتی اشاره کردیم که ارزشیابی مداوم کارهای بچه ها میتواند آثار سوء و پیامدهای ناگواری در برداشته باشد به طور قطع و یقین ارزش گذاری منفی، آن هم با الفاظی زشت و ناپسند تأثیرات سوء را صدچندان خواهد کرد.
دستور دهی، فرمان صادر کردن و جهت دادن
این نوع پیام ها به فرزندان می گویند که احساسات خواسته ها یا مسایل آنها اهمیت ندارد و آنها ناگزیر هستند آنچه والدین احساس میکنند بپذیرند .
مثال : حالا هر چه سریعتر بلند شو و به درس و مشقت برس در ضمن لازم نیست مثل بچه ها گریه کنی
این عمل باعث ایجاد ترس بچه ها از والدین می شود آنها احساس میکنند که توسط بزرگترها تهدید شده و بیم تنبیه دارند در نتیجه کودک رنجیده یا خشمگین می شود و زمینه ای برای بیان احساسات خصمانه مقاومت و یا شروع جنگ فراهم می گردد و ممکن است حتی به داد و بیداد بیانجامد.
در ضمن دستور دادنهای پیاپی والدین میتواند به فرزندان این پیام را القا کند که آنها به لیاقت یا قضاوت بچه های خود اعتماد ندارند.
نتیجه ی استفاده از موانع ارتباط
به کارگیری بیش از حد این موانع ، به احتمال زیاد یک یا چند مورد از آثار زیر را برای کودک به ارمغان خواهد آورد
- باعث می شود که بچه ها دیگر حرفشان را نزنند
- آنها را نسبت به مواضع والدین مقاوم می کند باعث احساس عدم کفایت و تحقیر آنها میشود.
- باعث رنجش و خشم آنها می شود.
- باعث میشود احساس کنند همان طور که هستند مورد قبول نمی باشند.
- باعث میشود احساس کنند کسی آنها را درک نمی کند.
- باعث میشود احساس بریدگی کنند.
- باعث میشود احساس یاس کنند.
- باعث میشود احساس کنند در جایگاه متهم ایستاده اند و بازجویی می شوند
- باعث میشود احساس کنند والدین علاقه ای به رویدادهای زندگی آنها ندارند
چهارم) گوش کردن سطحی
به نظر شما مخرب ترین رفتار والدین پدرسالار چیست؟ ممکن است شما در پاسخ به تنبیه بدنی و یا سخنان تند و تحقیر و تمسخر آنها اشاره کنید البته این رفتارها واقعاً مخرب هستند ولی بد نیست بدانید که گوش کردن سطحی و بی توجهی به صحبتهای بچه ها مخرب ترین رفتارهای تربیتی محسوب میشود
زیرا:
اول: گوش کردن سطحی و بی توجهی به حرفهای بچه ها به منزله ی جدی نگرفتن آنها و یا نادیده گرفتن هویت آنهاست این رفتار بسیار مخرب تر از تنبیه است چرا که بچه ها گاهی حاضرند تنبیه شوند ولی مورد توجه قرار گیرند.
دوم: این رفتار در بین والدین پدر سالار و حتی بسیاری از آحاد جامعه امری عادی تلقی شده و قبول عام یافته است از این رو والدین پدرسالار از انجام آن هیچ هراسی ندارند. این مسأله باعث شده که این رفتار بسیار رایج شده و آثار زیان بار آن بسیار عمیق و تنشها وعقده های حاصله از آن در شخصیت بچه ها بسیار شدید شود
ابعاد تخریبی گوش کردن سطحی
متأسفانه بیشتر والدین سنتی فاقد هنر گوش دادن صحیح هستند چرا که به محض شنیدن کلمات از دهان فرزندان و شکل گیری استنباط اولیه و تخمین یا حدس آنچه او میخواهد بگوید شروع به دادن جواب میکنند گاهی نیز همین که بچه ها لب به سخن می گشایند آنها وارد عمل میشوند و میگویند میدانم چه میخواهی بگویی پس ا ادامه نده
ما ابعاد گوش کردن سطحی را به چندین جزء تفکیک نموده ایم تا مساله روشن تر شود. البته ممکن است شیوه ی گوش کردن یک والد پدر سالار واجد همه ی این ابعاد تخریبی نباشد ولی به هر اندازه سبک گوش کردن والدین به ویژگیهای مورد بحث ما نزدیکتر باشد آثار تخریبی آن بیشتر است.
الف ) بی توجهی به مقدمات گوش کردن
بسیاری از والدین پدر سالار اصولاً هیچ توجهی به مقدمات گوش کردن ندارند و گمان می کنند اگر فرزندشان میخواهد چیزی بگوید خودش باید هر کاری لازم است انجام دهد. مثلاً در صورت نیاز بلندتر صحبت کند تا پدر صدایش را بشنود اما باید توجه داشته باشیم که گوش کردن یک تعامل دو نفره است و هنگامی که یکی از طرفین بی توجهی به خرج میدهد یا آنگونه که باید گوینده را به شوق نمی آورد گوینده نمی تواند حق مطلب را ادا کند.
برخی از مقدمات گوش کردن که معمولاً والدین پدر سالار نسبت به آن بی توجه هستند
- حالت درگیر بودن
- تحرک جسمانی مناسب
- تماس چشمی
- محیط غير مزاحم
- سکوت توجه آمیز
- کم سؤال پرسیدن
ب ) عدم همراهی در فرایند گوش کردن
گوش کردن یک فرایند پیچیده است و انسان برای خوب گوش کردن باید تلاش کند. اگر والدین بخواهند به خوبی به سخنان فرزندشان گوش بدهند باید گوشها، قلب و ذهنشان و در یک کلام تمام وجودشان درگیر باشد چرا که کودک در لحظه لحظه ی سخن گفتن به همراهی نیاز دارد.
فعالیت هایی که یک شنونده ی خوب در حین گوش کردن باید انجام دهد عبارتند از:
- توجه کردن و تمرکز
- دریافت فیزیکی پیام
- انتخاب و سازماندهی اطلاعات
- تفسیر اطلاعات
- پاسخدهی
پ) توسل به سبک های کاذب گوش کردن
ممکن است بسیاری از والدین پدرسالار نسبت به مقدمات گوش کردن توجه داشته باشند. اما عمدتاً در مهارت های همراهی کردن ضعیف عمل می کنند و از همه مهمتر و متأسفانه شایع تر این که در حین گوش کردن به سخنان فرزندشان به سب کهای کاذب گوش کردن متوسل میشوند. در چنین مواقعی اگر چه ظاهراً با دقت مشغول گوش کردن هستند ولی چون اساساً در مسیر نادرستی قرار گرفته اند و نیت شان غیر تربیتی است به نتیجه ی مطلوبی دست نمی یابند
ت) شبه گوش کردن
در این سبک والدین وانمود میکنند که گوش میدهند اما حواسشان جای دیگری است. این اتفاق عمدتاً زمانی میافتد که والدین به موضوع صحبت های فرزندشان علاقه ای ندارند
پیامدهای این سبک بچه هایی که والدین آنها بیش از حد به این سبک متوسل میشوند احساس می کنند که نه تنها حرفها و موضوعات مورد بحث آنها بلکه اساساً شخصیت آنها برای والدین جالب و مورد توجه نیست از این رو اعتماد به نفس چنین کودکانی لطمه میبیند
ح) انحصاری گوش کردن
این شیوه زمانی به کار گرفته می شود که والدین موضوع صحبت بچه را به سمت خود معطوف کرده خاطرات و یا عقاید خود را بازگو میکنند
پیامدهای این سبک بچه هایی که والدین آنها عمدتاً به شیوه ی انحصاری گوش می کنند متوجه می شوند که والدین به خودشان بیشتر از بچه ها توجه دارند این موضوع از یک طرف موجب احساس حقارت آنها شده و از طرف دیگر خودخواهی و خودمحوری را به آنها آموزش میدهد.
ج) گوش کردن گزینشی
این سبک به معنی تمرکز روی بخشی از گفته های کودک و نادیده گرفتن دیگر بخش هاست.
پیامدهای این سبک گوش کردن گزینشی به سخنان بچه ها باعث می شود که برخی از علایق آنها مورد بی توجهی قرار گیرد و یا بخشی از استعدادهای آنها نشکفته بماند
خ) گوش کردن تدافعی
گوش کردن تدافعی زمانی اتفاق می افتد که والدین صحبت های فرزندشان را مبنی بر انتقاد از خود تلقی میکنند در حالی که واقعاً چنین نیست. عمدتاً در این موقعیتها والدین رنجیده و یا عصبانی میشوند و کودک باید جریمه ی عمل انجام نداده را پرداخت نماید
پیامدهای این سبک به کارگیری افراطی این سبک توسط والدین باعث میشود که بچه ها سرخورده و منزوی شده و همیشه نگران و آشفته باشند.
د) کمین کردن
در این سبک والدین با دقت به صحبت های فرزندشان گوش می دهند تا در صحبت های او سرنخی برای متهم کردنش پیدا کنند و سریعاً به او حمله ور شون
پیامدهای این سبک به کارگیری افراطی این سبک توسط والدین باعث میشود که بچه ها نسبت به والدین کینه در دل گرفته و در موقعیت های مشابه مقابله به مثل نمایند .
ذ ) تحت الفظی گوش کردن
برخی والدین عادت دارند که تنها به معنای سطحی سخنان گوینده توجه کنند و از درک منظور حقیقی بچه باز میمانند اشکال بزرگ این والدین این است که به اقتضای موقعیت و شرایطی که کودک در آن قرار دارد توجه نمیکنند و مدام دچار سوء تفاهم میشوند.
پیامدهای این سبک بچه هایی که چنین والدینی دارند از دست کوته نگری و ساده اندیشی آنها به ستوه می آیند و ممکن است به تدریج به این باور برسند که والدین شایسته ی شنیدن احساسات عمیق و بحرانهای روحی آنها نیستند.
آسیب های ناشی از گوش کردن سطحی به سخنان بچه ها
احساسات نامطلوب تخلیه نمی شوند
با سرکوب کردن یا فراموش کردن احساسات نمی توان آنها را از بین برد. در عمل فقط وقتی احتمال رها شدن از دست احساسات ناراحت کننده وجود دارد که با گشاده دلی بیان شوند والدینی که به طور سطحی به سخنان فرزندان خود گوش می دهند و به بچه ها اجازه ی ابراز وجود نمی دهند زمینه ای فراهم می کنند که آنها دچار گره های عاطفی عمیق شده و از توانایی بیان احساسات خود محروم شوند از این رو این بچه ها همیشه بخش قابل توجهی از انرژی خود را باید صرف پنهان کردن و بایگانی نمودن احساسات خویش نمایند.
احساسات در پردهی ابهام باقی میماند
والدینی که تحمل روبرویی با احساسات نامطلوب بچه ها را ندارند در واقع خود را از شناخت عمیق تر فرزندانشان محروم میکنند چرا که احساسات هر فردی پنهانی ترین لایه ی و شخصیت اوست فرزندانی که چنین والدینی دارند نه تنها با دیگران بلکه با خودشان نیز به و سختی کنار می ایند و همیشه در شک و تردید و دو راهی قبول یا عدم تایید به سر می برند
صمیمیت بین والدین و بچه ها کاهش می یابد
والدینی که توانایی گوش کردن صحیح به حرفهای فرزندانشان را ندارند به تدریج ارتباط کلامی بین آنها ضعیف می شود و فضای عاطفی چنین خانواده ای رو به سردی می گراید
فرزندان نیز به شیوه ی غیر صحیح به سخنان والدین گوش می دهند
وقتی والدین به حرفهای بچه ها بادقت گوش نمی دهند، آنها نیز در مقابل حرفهای والدین مقاومت می کنند این قاعده در مورد همه انسانها صادق است.
مهارت های اجتماعی ،فرزندان رشد نیافته باقی می ماند
والدینی که در منزل به بچه ها اجازه ی صحبت کردن نمی دهند و یا با شیوه ی صحیح برای سخنان آنها بازخورد ارایه نمی کنند زمینه ی فکر کردن و استقلال شخصیت بچه ها را فراهم نمی کنند. در نتیجه چنین فرزندانی در ارتباط با دیگران نیز سعی می کنند تا حد ممکن کمتر سخن بگویند و یا از ترس مورد انتقاد قرار گرفتن از اظهار نظر پرهیز میکنند.
سوءظن والدین نسبت به فرزندان هر روز افزایش می یابد
وقتی والدین به ابراز وجود و فعالیت خودانگیخته ی بچه ها اعتقادی ندارند و در نتیجه زمینه و بستر چنین عملکردی را برای آنها تدارک نمی بینند . عملاً بچه ها نیز در چنین خانواده هایی گفت و گو و تعامل جدی با والدین را آغاز نمی کنند و این امر به سوءظن والدین و عدم اعتماد آنها به بچه ها دامن میزند و این اعتقاد آنها را تأیید میکند. از این رو چنین والدینی به طور روزافزون به وابستگی بچه ها و نیازمندی آنها به والدین و بزرگترها در عرصه های گوناگون زندگی ایمان می آورند.
زندگی والدین خالی از ارتباط صمیمی و لذت حاصل از تعامل با فرزندان خواهد بود
والدینی که تعامل و گفت و گوی مناسبی با بچه ها ندارند شناخت عمیق و درستی نیز از فرزندان خود ندارند و احساس می کنند که مجبورند خود را مسؤول همه ی اعمال و رفتار فرزندشان بدانند و در هر زمینه ای راه درست را برای آنها توضیح دهند. در چنین خانواده ای بار سنگینی بر دوش والدین قرار می گیرد آنها تمام وقتشان را به امر و نهی میگذرانند و از زندگی کمتر لذت میبرند.
شخصیت فرزندان محدود و وابسته خواهد بود
شخصیت فرزندان تنها از طریق احساس جدایی از والدین و کسب هویت مستقل رشد می کند. والدینی که اجازه نمی دهند بچه ها احساسات و طرز درک خودشان را داشته باشند در واقع جلوی رشد و بالندگی آنها را میگیرند
والدين مجبور می شوند به جای فرزندان در کلیه ی زمینه ها تصمیم گیری کنند
این والدین دچار یک سوءتفاهم جدی اند آنها فکر میکنند وظیفه دارند تمام مشکلات فرزندان خود را حل کنند رفتار آنها را شکل دهند همه ی مشکلات احتمالی را حدس بزنند تا آخرین حد توانشان در خدمت باشند ،به تمام سؤالهای بچه ها جواب درست بدهند مسؤولیت هر چیز را به عهده داشته باشند و سرانجام تقصیر تمام شکستهای بچه ها را به گردن بگیرند.