مشکلات فرزندان در خانواده های پدر سالار

در ادامه مقالات فرزند پروری در این مقاله  قصد داریم به موضوع فرزندان در خانواده های پدر سالار بپردازیم  بگذارید با این موضوع شروع کنیم

 

شیوه ی برخورد والدین پدر سالار با مشکلات فرزندان

ما مشکلات بچه ها را به دو گروه کلی تقسیم کرده ایم حالت اول زمانی است که مشکل مال کودک است و حالت دوم زمانی است که صاحب ،مشکل والدین هستند.

 ما در این مقاله میخواهیم ببینیم که والدین پدر سالار با مشکلاتی که مربوط به فرزندان شان است چگونه برخورد میکنند در مقاله بعدی (مهارت های زندگی قسمت 5 )  به موقعیت هایی میپردازیم که بچه ها رفتار نادرستی انجام میدهند و رسیدگی به آن وظیفه ی والدین است.

 

بگذارید با یک مثال شروع کینم

تصور کنید فرزند ۹ ساله شما از مدرسه به منزل می آید و دفترش را از داخل کیفش بیرون می آورد و میگوید من امروز در درس علوم هشت  گرفته ام  واکنش شما چیست؟

این واکنش بصورت یک گفتگو می باشد

کودک : من امروز در درس علوم ۸ گرفته ام

والد:  این چه نمره ای است؟ (بازپرسی کردن)

کودک :  خوب من....

والد: نمیخواهد حرف بزنی خودم میدانم حتماً بازهم تنبلی کرده ای؟ (تشخیص دادن)

کودک :  اما من میخواستم درسم را بخوانم ولی......

والد : ادامه نده بهانه نیاور بازهم مثل همیشه میخواهی دروغ سرهم کنی ( اتهام زدن)

کودک :  ولی قسم میخورم که تقصیر من نبود

والد: پس حتماً تقصیر من بوده که تو ۸ گرفته ای (تمسخر)

کودک (سکوت و بغض)

والد :  لازم نیست مظلوم نمایی کنی بلند شو ، هرچه زودتر از جلوی چشمم دور شو(دستور دادن) ، در ضمن اگر یک بار دیگر چنین نمره ای بیاوری من میدانم و تو (تهدید)

کودک بلند میشود و آهسته به راه می افتد

والد از پشت سر با لگد به باسن کودک می کوبد ( تنبیه بدنی)

 

مثال دوم  واکنش پدر یا مادر مقتدر

کودک : من امروز در درس علوم ۸ گرفته ام

والد : چرا این نمره را گرفتی فرزندم (بازپرسی کردن)

کودک خوب من....

والد :  حتماً کم کاری کرده ای و یا سرکلاس به حرفهای معلمت گوش نکرده ای؟ (تشخیص دادن)

کودک:  ولی من همیشه سرکلاس ساکت هستم

حتماً سرکلاس ساکتی ولی هوش و حواست جای دیگری هست (روانکاوی ناشیانه)

کودک : نه به خدا

والد : به هر جهت این مشکلی است که هر چه زودتر باید به آن رسیدگی کنی من یادم نمی آید در تمام طول دوران تحصیلم چنین نمره ای گرفته باشم بیان خاطرات شخصی ( خودمحوری)

کودک : من هم تا به حال چنین نمره ای نگرفته ام این دفعه ی اول است. آخر تاریخ امتحان را فراموش کرده بودم.

والد : این هم عذر بدتر از گناه چرا مسایل مهم را در دفترچه یادداشتی که برایت خریدم یادداشت نمیکنی؟ یک دانش آموز خوب باید منظم باشد (سخنرانی کردن )

کودک (سکوت) و بغض اور

والد:  حالا بلند شو برو به درس و مشقت برس (دستور دادن) من برای شما زحمت زیادی میکشم و همه چیز تهیه میکنم دلم نمیخواهد دیگر چنین نمره ای تحویلم بدهی! (شرمنده کردن کودک)

 

همان طور که در مثالها نشان داده شد وقتی بچه ها با مشکلی مواجه می شوند والدین پدر سالار، چه مقتدر و چه مستند خیلی سریع وارد عمل شده و به کودک اجازه ی تصمیم گیری نمی دهند البته والدين مقتدر اکثرا راهکارهای خوبی ارائه می دهند . ولی از آن جایی که کودک آن راهکارها را تحمیلی می شمارد با علاقه و شور درونی آنها را دنبال نمی کند.

والدين مستبد هم که معلوم است آنها اصولاً با منطق صحیح و عاقلانه فکر نمی کنند و فقط می خواهند هرچه سریع تر مشکل پیش آمده از جلوی چشمشان محو شود تا آنها بتوانند به مسایل خودشان بپردازند.

 

ما ویژگیهای واکنش والدین پدر سالار را به چهار گروه کلی تقسیم کرده ایم.

1.نگرشهای نادرست والدین نسبت به این مشکلات

2. میل به دخالت در همه ی امور بچه ها

3. استفاده از موانع ارتباط در روبرو شدن با بچه ها

4. گوش کردن سطحی

(در این مقاله به دو موضوع اول ، و در مقاله بعدی به دو موضوع دوم می پردازیم )

 

یک) نگرش والدین نسبت به این مشکلات

۱ - اتکا به پیش فرضهای منفی

اصلی ترین پیش فرضی که والدین با توجه به آن به مشکلات بچه ها نگاه می کنند این است که هم فکر و هم روش بچه ها نادرست و در خوشبینانه ترین حالت ، ناقص است. از این رو آنها رفتار بچه ها را غالباً غیرقابل قبول و تفسیرشان از پدیده های پیرامون را عموماً احساساتی و غیر عاقلانه می دانند.

 

مثال

کودک : نوک مدادم شکسته است.

پدر:  حتماً موقع نوشتن بیش از حد فشار میآوری دقت کن تا دیگر این اتفاق نیافتد.

توضیح : در این جا پدر به جای این که بدون پیش فرض موضوع را بررسی کند و در صورت بی خطر بودن وضعیت به کودک دلگرمی و فرصت بدهد با نگرش منفی به مسأله می نگرد و تفسیری غیر مؤثر از حادثه مطرح میکند

 

۲ - عدم پذیرش

یکی از بزرگترین مشکلات در والدین مقتدر این است که والدین آنها در بچگی از آنها انتظار داشتند که همیشه خوشحال و به همه چیز علاقه مند باشند و هرگز احساس دل زدگی یا افسردگی را در وجود خود راه ندهند نتیجه ی این تفکر این می شود که کودکان دیروز و والدین امروز به جای اینکه احساسات فرزندانشان را بپذیرند و یا به آنها اجازه ی بیان و ابراز وجود بدهند به محض روبرویی با ناراحتی و یا دیگر هیجانات منفی کودکان با آن ها مقابله نموده و جلوی بروز احساسات آنها را می گیرند

این مشکل در والدین مستبد نیز وجود دارد با این تفاوت که آنها از بچه ها نمی خواهند همیشه شاد و سرحال باشند بلکه اصولاً از انسانهای احساساتی خوششان نمی آید و حوصله ی شنیدن درد دلها گلایه ها و یا دیدن اشکهای بچه ها را ندارند

اشکال کار این است که والدین پدر سالار مقتدر و مستبد، پذیرش را به معنی تأیید در نظر می گیرند و تأیید رفتار را مقدمه ای برای تکرار و شکل گیری عادت تلقی میکنند. از این رو والدین به محض مشاهده ی رفتار یا احساسات منفی وارد عمل می شوند و اصطلاحاً گربه را دم حجله می کشند

 

مثال :

کودک: امروز در مدرسه دفترم را گم کردم

پدر: لازم نیست ناراحت بشوى. فقط مواظب باش تا دیگر بی توجهی و سهل انگاری نکنی .

توضیح : در این جا پدر به جای این که به احساس کودک توجه کند و مسأله را از زاویه دید وی مورد ارزیابی قرار دهد سریعاً احساسات کودک را نفی میکند و به توصیه و اندرز می پردازد.

 

۳- انعطاف ناپذیری

  از آن جایی که والدین مقتدر، عمدتاً رفتارهای خود را مبتنی بر یک منطق محکم خیرخواهانه میدانند کمتر به خود شک میکنند یا دودلی به خرج میدهند. زبان حال آنها این است که اگر چه امروز بچه های ما چندان با اعمال و رفتارهای ما موافق نیستند ولی در آینده و وقتی بزرگتر شدند علت سختگیری های ما را درک خواهند کرد.

مثال

کودک من باز هم دفتر مشقم را در مدرسه گم کردم .

پدر: قبلاً گفته بودم که مواظب وسایلت باش حالا کاری میکنم که بعد از این حواست کاملاً جمع باشد.

توضیح : در این جا پدر به جای این که به علت تکرار یک مشکل توجه کند و محدودیت ها و با شرایط خاص کودک را کشف نماید،  متوسل به زبان زور می شود تا به خاطر خود کودک درس بزرگی به وی بدهد.

 

۴ - طرد و تحقیر احساسات فرزندان

والدین پدر سالار ،عقل ،دانش تجربه و اقتدار خود را برتر از احساسات لحظه ای و متغیر بچه ها میدانند رویکرد اصلی آنها این است که بچه ، انسانی رشد نیافته و از این رو در بسیاری از زمینه ها آنها نیازمند کمک، راهنمایی، هدایت و به ویژه کنترل و مراقبت والدین است چرا که در غیر این صورت فرق خوب و بد را نخواهد فهمید و در بزرگسالی نیز گمراه و کج فهم و متمایل به کارهای غیر درست و حتی مشتاق اعمال خلاف و نامتعارف خواهد شد

این طرز تلقی باعث میشود که والدین پدر سالار و کنترل طلب در طی دوران رشد بچه ها به نحوی با آنها برخورد کنند که گویی آنها توده ای خمیر یا «مشتی گل» فاقد احساس هستند و باید در دستان قوی و ماهر استاد کوزه گر شکل بگیرند چرا که پدر نماینده خداوند است و تربیت بچه درست به سرشتن دوباره ی گل حضرت آدم میماند، پس پدر باید خدایی کند و فرزندش را آنگونه که میخواهد بسازد .

 

مثال

کودک:  من دیگر سیر شدم و غذا نمیخواهم

پدر :  ادا در نیاور تا بشقابت را تمام نکرده ای از جایت تکان نمی خوری

توضیح :

در اینجا پدر به جای این که به اقتضائات سنّی ،  شرایط فیزیولوژیک و عوامل محیطی دیگر توجه کند کم اشتهایی کودک را پای لوس بازی او می گذارد و قوانین سخت تر و محدود کننده تری برایش وضع میکند

 

۵.انکار واقعیت های موجود

عدم انعطاف والدین پدر سالار و برخورد رئیس مآبانه ی آنها با ضعف ها، قوتئ ها و طرز تلقی کودکانه بچه ها از موقعیت های زندگی غالباً باعث میشود که بچه های این خانواده ها تک بعدی رشد کنند و بسیاری از استعدادهای آنها ناشکفته بماند .  مهم تر اینکه چنین والدینی به دلیل ناآگاهی و غروری که دارند سرخوردگیها ضعف اعتماد به نفس، فقدان خودانگیختگی و عدم تمایل بچه ها برای استقلال طلبی را انکار می کنند و به تبع آن از انجام هر اقدامی برای بهبود شیوه ی تربیتی و سبک برخورد خود با اعضای خانواده امتناع می ورزند

این رویکرد یا نگرش باعث می شود که مشکلات ارتباطی چنین والدینی با فرزندانشان تا مدت های طولانی و گاه تا آخر عمر به همان صورت باقی بماند و زمانی که والدین در پیری نسبت به درستی شیوه ی تربیتی خود شک میکنند و به فکر راه چاره می افتند دیگر کار از کار گذشته و فرصت های طلایی برای تحول و شکوفایی همه جانبه ی کلیه اعضای خانواده به ویژه بچه ها، از دست رفته است.

مثال

کودک : کودک در حضور میهمان ها شکلک در میآورد .

پدر:  با چشم غره ای به کودک می فهماند که از رفتارش ناراحت است

توضیح :

در این جا پدر به جای این که زمینه ای برای حضور فعال و ابراز وجود کودک فراهم آورد با استفاده از موضع قدرت و زور پدری سریعاً رفتار کودک را خاموش و سرکوب میکند.

 

دوم)  میل به دخالت در همه ی امور بچه ها

یکی از ویژگیهای بارز پدر و مادرهای کنترل طلب به خصوص والدین مقتدر، این است که بی جهت در کلیه ی امور فرزندان خود دخالت می کنند و هنگامی که بیش از حد خسته می شوند و یا وقتی راهکار درستی برای حل مسایل نمی یابند ناراحت میشوند و عصبانیت خود را به صورت خشم نسبت به فرزندان و یا احساس گناه از عملکرد خود نشان میدهند.

 میل شدید این والدین به کنترل و نظم بخشیدن به اعمال و رفتار بچه ها باعث میشود که پدیده ی دیگری در سبک تربیتی آنها به وجود آید که از آن میتوان تحت عنوان «دخالت در امور فرزندان» یاد کرد.

این پدر و مادرها اگر چه قصدشان کمک به نظم بخشیدن به امور بچه ها و پرهیز از دوباره کاری یا اتلاف وقت است ولی نتیجه ای که از دخالت بیش از حد در امور آنها می گیرند کاملاً برعکس است.

 ارایه ی راه حل برای هر مشکلی که فرزندان با آن مواجه میشوند و صدور دستورالعمل های پی در پی از یک طرف بار بسیار سنگینی بردوش والدین میگذارد و از طرف دیگر وابستگی بچه ها را به طور روزافزونی بیشتر میکند.

 

بگذارید این موضوع را با این سوال ادامه دهیم

چرا والدین پدر سالار در مسایل بچه ها دخالت می کنند؟

آنها می بینند که بچه ها در برخی مسایل با مشکل روبه رو میشوند.

آنها امکانات وجودی بچه ها را باور ندارند و اغلب راه حل های آنها را خام و بچه گانه می پندارند.

هنگامی که والدین راه حل مشکلات را به بچه ها می دهند بچه ها زودتر به جواب نهایی می رسند و سریع تر مشکلاتتشان را بر طرف میکنند و والدین آنها خوشحال میشوند چرا که عمدتاً فرایند حل مسأله را با مسابقه دو و میدانی اشتباه میگیرند.

آنها فکر میکنند بچه ها باید همیشه کامل و بی عیب و نقص عمل کنند و مسؤولیت  کامل عمل کردن آنها به عهده ی والدین است.

آنها قبول ندارند که اگر اجازه ی آزمون خطا به بچه ها ندهند هرگز مستقل و کارآموزده نمی شوند.

 

نظارت بیش از حد والدین چه تأثیری در روح در روحیه ی بچه ها دارد؟

  1.  بچه ها دچار فشار روانی و استرس میشوند
  2. بچه ها نسبت به والدین حالت تدافعی به خود میگیرند
  3. عملکرد بچه ها در اثر احساس زیر نظر بودن کاهش می یابد
  4. قدرت ابراز وجود بچه ها کاهش می یابد
  5. بچه ها به شدت از شکست هراسان می شوند
  6. بچه ها به اندازه ی کافی از رشد و استقلال شخصیت برخوردار نمی شوند

 

 

نظارت بیش از حد در کارهای بچه ها چه تأثیری در روحیه ی والدین دارد؟

  1. مسؤولیت والدین روز به روز سنگین تر می شود
  2. بیش از حد خسته و عصبانی می شوند
  3. انتظار و توقع آنها از بچه ها زیاد می شود
  4. آنها از برآورده نشدن انتظارشان توسط بچه ها دچار خشم می شوند
  5. برفشار و امر و نهی خود می افزایند
  6. ان ها دلایل بیشتری برای اثبات دیدگاهها و باورهای غلط خود در مورد بچه ها به دست می آورند.

 

چند راهنمایی عملی

برای کمتر شدن نظارت شدید والدین در امور بچه ها :

  1. وقتی مشکل مال بچه هاست مسؤولیت آن را به خودشان واگذار کنید
  2. برای حل مشکل به بچه ها زمان بدهید.
  3. از بچه ها انتظار بیش از حد توانشان را نداشته باشید.
  4. به بهتر شدن بچه ها فکر کنید نه کامل شدن آنها
  5. به بچه ها اعتماد کنید
  6. گاهی نیز به پیش فرضها و عقاید خود شک کنید و آنها را مورد ارزیابی مجدد قرار دهید چرا که شما معصوم نیستید و افکار و عقایدتان بی نقص و کامل نیست.
  7. در مورد عوامل و پدیده هایی که ممکن است روی عقاید و احساسات لحظه ای شما اثر بگذارد بیندیشید (چرا که شما انسان هستید و روحیه و احساسات شما همیشه ثابت و بی تغییر نیست.)
  8. اجازه دهید تا بچه ها با سبک و روش به اصطلاح بچه گانه خودشان با مسایل روبه رو شوند. تجربه ی حاصل از این برخورد کمک بزرگی به رشد شخصیت و پختگی آنها می کند.

در مقاله بعدی قصد داریم به دو موضوع دیگر بپردازیم

۰
از ۵
۰ مشارکت کننده

جستجو در مقالات

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید