چرا و چگونه جذب افراد با اختلالات شخصیت می شویم ؟

چرا و چگونه جذب افراد با اختلالات شخصیت می شویم ؟
در ادامه مقالات اختلالات شخصیت ، در این مقاله قصد داریم به دومین موضوع از سری اختلالات شخصیت بپردازیم  این مقاله را با این سوال شروع می کنیم (این مقاله خلاصه ای از کتاب عشق ویرانگر نوشته براد جانسون و کلی موری است)


چرا و چگونه جذب یک فرد مبتلا به ناهنجاری شخصیتی می شویم

قبل از بررسی دقیق هریک از انواع اختلالات شخصیت از شما می خواهیم که صادقانه پیرامون ویژگی هایی در افراد که سبب علاقمندی شما به آنها می شود، به تفکر و تأمل بپردازید. ما به شما توصیه میکنیم که ویژگی های موجود در یک رابطه را که موجب می شوند شما به طور مکرر مجذوب افراد مشکل آفرین شوید، مورد بررسی

قرار دهید. به طور مثال، پرسش های دشوار زیر را در نظر بگیرید

  1. آیا شما آنچنان مبهوت ویژگی ظاهری یا رفتار خاصی در محبوب خود می شوید که سبب می شود بسیاری از ویژگی ها و رفتارهای ناپسند او ازچشم تان پنهان بماند؟
  2. آیا این فرد در حضور والدین یا اعضای خانواده شما نیز شخصیت خود رابه نمایش می گذارد؟
  3.  آیا این فرد دارای ویژگی هایی است که شما به شدت فاقد آن هستید؟
  4.  آیا شما خود را ملزم به کمک و نجات چنین افرادی می دانید؟
  5.  آیا هنگام اقدام به ترک این فرد حتی اگر آن را ضروری نیز بدانید، دچار احساس گناه می شوید؟
  6.  آیا نیاز کمک به نیازمندان در شما آنچنان نیرومند است که خود را ناتوان از ترک چنین فردی می بینید؟
  7.  آیا شما در ابتدا چنان عاشق یک فرد می شوید که معایب شخصیتی و رفتاری او از چشم تان پنهان می ماند؟
  8.  آیا عزت نفس شما چنان ضعیف و شکننده است که گفتن کلمه «نه» به فردی که احساس می کنید در موقعیتی برتر از شما قرار دارد، برای تان بسیار دشوار است؟
  9. آیا به خاطر آنکه از تنهایی یا چیز دیگری فرار کنید وارد روابط ناخوشایند می شوید و علی رغم زیانهایی که برای تان دارد، در آن باقی می مانید؟

به خوبی مشخص است که پاسخ به پرسش های فوق کار آسانی نیست

اجازه دهید این نکته را به شما صریحا یاد آور شویم  جز در صورت قبول اینکه نیازها، آرزوها، عادات و تجربه های ناخوشایند شما در زندگی موجب شکل گیری روابط کنونی شما شده است، شما محکوم به این خواهید بود که روابط عاطفی ناخوشایند را یکی بعد از دیگری تجربه کنید. در اینجا برای آنکه متوجه شوید چقدر ساده است که شیفته فردی شویم که در نهایت موجب آزار فراوان ما خواهد شد، به رابطه میان مهناز و فرشاد که در پی می آید توجه کنید

داستان مهناز و فرشاد ،  مهناز اولین بار فرشاد را در فضای تاریک و شلوغ یک میهمانی ملاقات کرد. آنها در ابتدا با نگاه هایشان یکدیگر را برانداز کردند. در نهایت احساس کردند که برای یکدیگر بسیار جذاب به نظر می رسند. سراسر آن شب آنها بدون اینکه حرفی بزنند، از دور برای هم دلبری کردند. در نهایت آنها خودشان را به یکدیگر معرفی و پس از صرف قدری نوشیدنی، دیگری را با زندگی خود آشنا ساختند، اما این پرسش پیش می آید که آنها کدامیک از میلیون ها تجربه خودشان در زندگی را برای دیگری بیان داشتند؟ چه چیزی در فرشاد بود که مهناز را مجذوب او کرد؟ چه چیزی در مهناز بود که او را در چشم فرشاد  فریبنده و وسوسه انگیز جلوه می داد؟

 فرشاد به منظور پاسخ به مهناز که از زندگی و والدینش می پرسید، در تردید بود که چگونه از دوران سخت کودکی خود و والدین معتاد  خود برای مهناز سخن بگوید. در نهایت او تصمیم گرفت که چیزی از پدر معتاد (الکلی) ، خشن و خلافکار خود برای مهناز نگوید و به جای آن از روابط نافرجامی که با دیگران داشته، سخن به میان آورد.

از سوی دیگر، مهناز نیز مردد بود که آیا باید به فرشاد  بگوید که در آغاز نوجوانی مادر خود را از دست داده و از آنجایی که پدرش نیز هیچگاه از غم فقدان همسرش فارغ نبوده و توجهی به او نمیکرده، او به خانه پدربزرگش نقل مکان کرده بود

 مهناز  به تازگی در یکی دیگر از روابط عاشقانه اش به بن بست خورده بود و به شدت احساس تنهایی می کرد. در نهایت مهناز ترجیح داد که در اولین شب آشنایی خود چیزی جز خاطرات خوشایند خود را با فرشاد در میان نگذارد.

آن شب مهناز متوجه شد که بن علاوه بر ظاهر جذاب، از اعتماد به نفس بالا و روحیه ای نیرومند برخوردار است. فرشاد نیز مبهوت زیبایی خیره کننده مهناز و شخصیت محجوب، مهربان و مستقل او شده بود.

مهناز فرد اجتماعی و عاشق میهمانی های شلوغ بود و از بودن با جمع بسیار لذت می برد. او نیازمند توجه جنس مخالف بود و غالب مواقع دوست داشت که از جانب مردی مورد حمایت قرار گیرد.

 همچنین مهناز  به رابطه خوشایند خود با دوستان دخترش افتخار می کرد، او شنونده خوبی برای دوستانش بود و هنگامی که آنها مشکلی پیدا می کردند، سنگ صبور آنها می شد. مهناز دوست داشت که رابطه صمیمانه و هیجان بخشی با همسرش داشته باشد و عقیده داشت که در صورت ازدواج، همسر و مادر ایده آلی برای همسر و تربیت فرزندانش خواهد شد. او از هنگامی که ده ساله بود نحوه برگزاری شب عروسی خود را به طور دقیق طراحی کرده بود و اکنون نیز قصد داشت که پس از ازدواج در خانه بماند و به کار خانه داری و بزرگ کردن فرزندانش بپردازد.

فرشاد دانشگاه را به پایان نرسانده بود و هیچگاه هم متوجه نشده بود برای چه کاری ساخته شده است. او در حال حاضر در فروشگاهی به عنوان مسئول فروش کار می کرد، اما از شغل خودش راضی نبود و از کارهای دفتری و از اینکه پاسخگوی رئیس خود باشد، احساس نفرت می کرد. همچنین او بارها از سوی رئیس خود به دلیل کم کاری مورد مؤاخذه قرار گرفته بود. فرشاد دوست داشت ازدواج کند، اما علاقه چندانی به بچه دار شدن نداشت.

فرشاد و مهناز به سبب جاذبه ای که برای یکدیگر داشتند، رابطه میان خودشان را گسترش دادند. آنها برای هم بسیار جذاب به نظر می رسیدند و از نظر تمایلات جنسی با یکدیگر در توافق کامل بودند. هریک از آنها دارای ویژگی ها و صفاتی بودند که برای آن یکی بسیار دوست داشتنی و قابل تحسین بود و هر دو بر این باور بودند که برای یکدیگر ساخته شده اند.

مهناز فردی از خودگذشته بود و هر کاری که از دستش برمی آمد برای فرشاد انجام می داد. او دوست داشت فرشاد چیزی از او تقاضا کند تا او آن را برآورده سازد. همچنین مهناز  بسیار خوشحال می شد که بتواند زندگی را برای فرشاد راحت تر سازد تا فرشاد بتواند وقت بیشتری را برای بودن با او داشته باشد.

 فرشاد نیز دوست داشت که خودش محل دیدارشان را تعیین کند و بدین ترتیب مهناز هرچه بیشتر با رستوران ها و کافی شاپ های شلوغ شهر خود آشنا می گشت. در این ایام مهناز بسیار خوشحال بود و با همه چیز فرشاد موافقت داشت. اگر گاهی مواقع فرشاد نمی توانست با مهناز  بیرون برود، دوست نداشت که توضیحی در این باره به او بدهد و مهناز نیز به ندرت از این کار بن عصبانی می گشت.

 فرشاد رفتار خوبی با مهناز  داشت و هرگاه که مهناز در کنار او بود تمام توجهش را معطوف به او می کرد. چیزی که باعث می شد مهناز خود را در چشم فرشاد عزیز و دوست داشتنی بیابد.

تا اینجا همه چیز خوب بود. این طور نیست؟ حالا یک سال بعد.

فرشاد دو بار شغل خود را تغییر داده بود. او بدون آنکه مشورتی با مهناز داشته باشد، همواره در پی شغلی با پورسانت بیشتر می گشت. با اینکه درآمد فرشاد هیچگاه قابل پیش بینی نبود، او احساس نگرانی نمی کرد و از اینکه گاهی مهناز را در این باره مضطرب می یافت، به شدت عصبانی می شد.

 حال او با رفقای خودش و بدون مهناز به تفریح می رفت و غالب شب ها برای اعتماد به نفس بیشتر و کاهش استرس به افراط در مشروب خواری می پرداخت و به همین دلیل، اوقات کمی را در کنار مهناز می گذراند و در نتیجه، این احساس به مهناز دست می داد که از سوی فرشاد طرد شده است.

 اکنون مهناز به طور فزاینده ای از روشی که فرشاد در پیش گرفته بود، خشمگین و اندوه زده بود. او با اینکه از التماس کردن نفرت داشت، با التماس از فرشاد  تقاضا می کرد که در خانه بماند و او را ترک نکند و این چیزی بود که فرشاد را به خشم می آورد و سبب می شد که بیش از پیش اوقات خود را در بیرون از خانه صرف کند.

دیگر فرشاد به مهناز نمی گفت که در بیرون از خانه چه می کند و با چه کسانی معاشرت دارد. مهناز به وسیله های گوناگونی تلاش داشت تا توجه فرشاد را به خودش جلب کند، اما سودی در پی نداشت. یکی از دوستان مهناز به او خبر داد او با یک خانم دیگر در ارتباط است.

 این خبر سبب شد که مهناز نسبت به جذابیت خودش دچار تردید شده و بیش از پیش احساس یأس و ناامیدی کند. هنگامی که مهناز می خواست نگرانی های خود را با فرشاد در میان بگذارد، فرشاد  نقاب «معصومیت» به چهره می زد و سعی می کرد تا مشکلات پیش آمده را بی اهمیت جلوه دهد.

فرشاد و مهناز چندین دعوای سنگین با یکدیگر داشتند که در یکی از آنها هنگامی که فرشاد با گریه و زاری مهناز مواجه می شود، او را به باد فحش و ناسزا می گیرد.

سرانجام، مهناز متوجه شد که رابطه اش با بنفرشاد رابطه سالمی نیست. مهناز متوجه شد که بیشتر جلب مردهای اجتماعی می شود. افرادی که در ابتدا بسیار به او توجه می کنند، اما پس از مدتی از او کناره می گیرند و در نهایت او را طرد می کنند.

 همچنین متوجه شد که از همان آغاز رابطه، به سرعت خودش را وقف فرد مقابلش می کند. او از اینکه به شدت به مرد محبوبش وابسته می شد، احساس تنفر می کرد، اما می دانست که او از دیرباز به چنین عادتی مبتلا بوده است.

فرشاد نیز پذیرفت که تمام روابطش با زنان کوتاه مدت بوده است و از این متعجب بود که چرا تمام زنانی که او با آنها وارد ارتباط شده است، همگی زنانی وابسته و نیازمند به توجه بسیار بوده اند. او در آغاز همه روابط خود، گمان می کرد که با زنی مستقل و متکی به خود وارد ارتباط شده است، اما در نهایت متوجه می شد که با زنی وابسته و توجه طلب وارد ارتباط شده است که بیش از توان فرشاد از او خواستار توجه و مراقبت است.

در اینجا قصد داریم به 9 دلیلی که جذب این افراد می شوید را بررسی کنیم

 

شماره یک : به نظر می رسد که در همان برخورد اول افسون او شدم

همه ما نه تنها تمایل داریم که نقاط ضعف محبوب جدید خود را نادیده گرفته و با آنها را کم اهمیت تلقی کنیم، بلکه در مقابل، تمرکز خود را معطوف یک یا دو ویژگی مثبت او می کنیم. نادیده گرفتن و یا کم اهمیت انگاشتن نقاط ضعف فرد محبوب تا آنجایی ادامه خواهد یافت که دیگر تاب تحمل آنها را نداشته باشیم.

دلیل شماره ۲: به نظر می رسد دچار «دید تونلی » شدم

در ابتدا چه چیزی در فرد مقابل شما، هیجان زده تان می کنند؟ در همان ابتدای آشنایی چه صفات یا رفتارهایی شما را مجذوب او کرده و به شما این امید را می دهد که می توانید آینده خوشایندی با او داشته باشید؟ زیبایی چهره، بلندی قامت با اندام عضلانی؟ آیا او فردی برونگرا است یا فردی است که با داستان های جالب خود، شما را سرگرم می سازد؟ آیا او فردی ساکت، موقر و اسرارآمیز است که شما را مشتاق شناخت هرچه بیشتر خودش می کند؟ آیا فردی است که توجهی به شما ندارد و این شما را مصر می سازد که سعی کنید به طریقی توجه او را به خودتان جلب کنید؟

همه ما مجذوب جنبه هایی از ظاهر، شخصیت یا رفتار جنس مخالف خود می شویم و همزمان از دیدن جنبه های تأمل برانگیز او باز می مانیم.

 اگر یک ویژگی ظاهری یا رفتار خاصی در فرد مزبور ما را به شدت شیفته او می سازد، این امکان وجود دارد که شما دچار «دید تونلی» شده باشید؛ یعنی اینکه چون شما شیفته یک یا دو ویژگی کمینی فردی از جنس مخالف می شوید، این تمایل در شما به وجود می آید که نسبت به علائم هشداردهنده در فرد مزبور بی اعتنا شوید.

 

دلیل شماره ۳: من همواره به دنبال یک نوع خاص اختلال شخصیت هستم

اگر در خانواده ای رشد یافته باشید که والدین (به ویژه والد جنس مخالف شما) دچار برخی اختلال های رفتاری باشد و اگر شما خود را ملزم می دیدید که به گونه ای رفتارهای مشکل آفرین او را اصلاح کنید، به احتمال زیاد هنگام زوج یابی در جستجوی فردی خواهید بود که دارای همان اختلال رفتاری باشد که در نهایت هم موجب تباهی ارتباط شما خواهد شد. یک ضرب المثل مشهور می گوید: رفتاری را که در آغاز از آن خوشحال می شویم در پایان از آن نفرت خواهیم داشت.

 بهترین کاربرد این ضرب المثل هنگامی است که فردی عاشق فرد دیگری با اختلال شخصیت می شود و به زودی آن رفتار تحسین برانگیز که در واقع تلاش کمینی به منظور به دام انداختن افراد به شمار می رود، به رفتاری خسته کننده برای فرد به دام افتاده مبدل می شود. توجه به جزئیات و احتیاط کاری افراطی او به زودی به عاملی مرگبار برای عشق تبدیل می گردد. ظاهر غیر معمول و عادات عجیب او، از چیزی خوشایند و جالب توجه، اندک اندک به چیزی غیر قابل تحمل تبدیل خواهد شد.

دلیل شماره ۴: من نیاز دارم که فرد محبوبم نیازمند من باشد

ممکن است دوستان یا افراد خانواده تان از شما پرسیده باشند که: «به نظر می رسد همیشه عاشق افراد شکست خورده می شوی؟» این به معنای آن نیست که شما کم هوش یا فاقد قدرت قضاوت معقولانه هستید، بلکه به این معنا است که نیاز دارید به نجات افراد محبوب خود بپردازید.

 در این باره خوب فکر کنید. آیا شما ناجی افراد زخم خورده و آسیب دیده هستید؟ یا اینکه شما تحت اجبار، نیاز به رام کردن افراد شرور دارید؟ به نظر می رسد که شما تا حدی با سرپرستی و کمک به فرد محبوب و درمانده خود، احساس هویت می کنید.

این نیاز از کجا سرچشمه می گیرد؟ برای پاسخ به این پرسش، باید نگاهی به نحوه رفتار اجتماعی زنان و مردان داشته باشیم. معمولا زنان به منظور بر عهده گرفتن نقش مراقبت کننده تربیت می شوند. غالبا دیده می شود که زنان از دست پدران ضد اجتماعی، خودشیفته و الکلی خود فرار می کنند و به سمت مردی ضداجتماعی، خودشیفته و الکلی پناه می برند. در واقع آنها به طور ناخود آگاه به دنبال همان نقش قبلی خود یعنی مراقبت کنندگی روان می شوند. در مورد مردان نیز این موضوع صدق می کند. ما، مردان مراجع زیادی داشته ایم که به طور مکرر وارد رابطه با زنان هیستریونیک یا وابسته شده بودند و این دقیقا به این خاطر بود که آنها از نظر درونی خود را مجبور به کمک و حمایت از زنان نیازمند می دیدند.

دلیل شماره ۵: من فرد چندان ارزشمندی نیستم

این احتمال وجود دارد که شما به این علت مجذوب فردی خودشیفته، ضد اجتماعی یا فریبکار می شوید که باور کرده اید، لیاقت بیش از این را ندارید. اگر شما از دیرباز دچار احساس کم ارزشی هستید، بنابراین می توان گفت که شما با برقراری رابطه با یک فرد فریبکار یا بی توجه، قصد دارید تا هرچه کمتر در برابر فرد محبوب خود احساس کم ارزش بودن کنید. احساس کم ارزشی احساسی است که بر باوری کاملا اشتباه قرار دارد و اگر وارد یک رابطه شود بسیار زیان آور خواهد بود.

اگر شما به خاطر فرار از تنهایی وارد ارتباط با افراد نابهنجار می شوید، احتمالا فردی وابسته به دیگران هستید غالبأ عزت نفس پایین و وابستگی به دیگران دست در دست یکدیگر دارند.

اگر ما از عزت نفس پایینی برخوردار هستیم، هنگامی که وارد ارتباط با فردی می شویم، همواره هراس از آن داریم که مبادا مورد تأیید او واقع نشویم، حتی اگر این رابطه، رابطه ای باشد که امتیاز خاصی برای ما نداشته باشد و ما مجبور باشیم که بسیاری از نیازها، آرزوها و حقوق فردی خود را نادیده بگیریم. اگر چنین چیزی در مورد شما صدق می کند، زمان آن رسیده است که در این باره با یک فرد متخصص مشاوره کنید.

دلیل شماره ۶: من سعی دارم تا خلا درونی خودم را پر کنم

بارها ما مراجعینی داشته ایم که در همان برخورد اول با یک فرد دارای اختلال شخصیت شیفته او شده و با او رابطه برقرار کرده بودند؛ زیرا احساس می کردند که فرد مزبور دارای ویژگی خاصی است که آنها کاملا فاقد آن هستند. هم حداقل در برخورد اول، جذب چیزی می شویم که خودمان فاقد آن هستیم. اگر شما فرد محتاط و محافظه کاری هستید، احتمالا جذب فردی شجاع و ماجراجو خواهید شد. اگر شما فردی بسیار برونگرا باشید به احتمال زیاد فردی ساکت و محجوب، شما را شیفته خود خواهد ساخت. و اگر شما به عنوان فردی خشک و رسمی شهرت دارید، ممکن است که شیقبته فردی بی خیال و خودمانی باشید

دلیل شماره ۷: در صورت قطع رابطه احساس گناه می کنم

 اگر مدت زیادی است در رابطه ای ناخوشایند با فردی دارای اختلال شخصیت قرار دارید، از خودتان بپرسید: آیا از اینکه او را ترک کنید، احساس گناه یا شرمندگی می کنید؟ بسیاری از افراد بزرگسال از ترک این گونه افراد اجتناب می کنندبه دلایل زیر

  1.  زیرا خود را مسئول مشکلات فرد مزبور می دانند.
  2.  گمان می کنند فرد مزبور بدون آنها قادر به زندگی نیست و بنابراین، ترک آنها کاری غیراخلاقی است.

البته دلایل مزبور کاملا غیر منطقی است. مسلما اختلال فرد مزبور سال ها قبل از آشنایی با شما شروع شده و پس از ترک شما نیز تا سال ها بعد ادامه خواهد داشت.

دلیل شماره ۸: شاید این فقط مشکل همسر یا فرد محبوب من نباشد

دلیل دیگر برای جذب شدن به سمت فرد دارای اختلال شخصیت می تواند این باشد که شما نیز تا حدی دچار اختلال شخصیت باشید. قبول این واقعیت، می تواند تا حدی دردناک باشد، اما دردناک تر این است که شما متوجه شوید عادت به برقراری رابطه با افراد دارای اختلال شخصیت دارید.

به طور مثال، ما بارها در دفتر مشاوره خود با زنان و مردان دارای اختلال شخصیت وابسته برخورد می کنیم که با فردی دارای اختلال شخصیت (به طور مثال ضداجتماعی، خودشیفته مرزی) رابطه عاطفی برقرار کرده اند. گویا برای آنها برقراری رابطه با یک فرد، حتی فردی که قادر به خوشحال کردن آنها نیست، از سلامتی شان واجب تر است.

اگر موارد فوق در مورد شما نیز صدق می کند، زمان آن فرا رسیده است که به منظور خودشناسی به یک روان درمانگر مراجعه کنید. به یاد داشته باشید که بسیاری از صفات شخصیتی شما، حتی آن صفاتی که در حال حاضر شما را به دردسر انداخته است، در زمان کودکی شما صفات خوب و کارآمدی به شمار می رفتند.

 متأسفانه همچنان که ما بزرگتر می شویم، صفات مزبور مانع از آن می شوند که در روابط خود عملکرد و قضاوت خوبی داشته باشیم. به طور مثال، اگر شما به صورت فرد وابسته وارد ارتباط عاطفی با دیگران می شوید، به احتمال زیاد از ابراز نظر خودداری می کنید و هرچند به گونه های مختلف از سوی فرد محبوب خود مورد سوء استفاده واقع شوید، تا مدت ها پس از آنکه فرد مزبور شما، سلامت روانی خود را از دست دهد، همچنان در ارتباط با او باقی می مانید.

دلیل شماره ۹: اتفاقی بود

برخی مواقع رابطه شما با فرد دارای اختلال شخصیت فقط به طور اتفاقی شکل می گیرد و به این معنا نیست که شما همواره به دنبال چنین رابطه ای هستید. ممکن است شما روزگاری با فردی دارای اختلال شخصیت رابطه داشته اید و حال از خودتان می پرسید: «چطور چنین اتفاقی افتاد؟ من که قدرت تشخیص خوبی داشتم و آدم سالم را از غیرسالم به آسانی تشخیص می دادم. اکنون نسبت به سلامتی روانی و قوه قضاوت خودم شک کرده ام. آیا این به معنای آن است که من به دنبال ایجاد رابطه با افراد فاقد سلامت روانی هستم؟

در پاسخ به این پرسش باید گفت: احتمالا نه.

به یاد داشته باشید که برخی مواقع تشخیص اشکال ظریف اختلالات شخصیت در همان ابتدای رابطه بسیار دشوار است و فراموش نکنید که افراد دارای اختلال شخصیت غالبا از مهارت دلربایی زیادی در ابتدای رابطه برخوردار هستند. بنابراین، ممکن است که شما در ابتدای رابطه شیفته آنها شوید و مدتی بعد متعجب از این شوید که چطور از همان ابتدا متوجه علائم حاکی از عدم سلامت روانی آنها نشده اید. ممکن است شما به درون جاذبه برانگیختگی و هیجان فرد دچار اختلال شخصیت مرزی با هیستریونیک کشیده شده یا مجذوب آرامش، نزاکت و اعتماد به نفس بالای فرد دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی گردیده و با فریفته رفتار بدیع و عجیب فرد دچار اختلال شخصیت اسکیزوئید شوید و پس از مدتی متوجه شوید که ویژگی های مزبور جنبه ظاهری و کمینی داشته و واقعیت شخصیت آنها چیز دیگری بوده است.

 

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده

جستجو در مقالات

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش