مهارت های فرزندپروی(2) : پدرسالاری چیست؟

منظور ما از پدرسالاری در یک کلمه عبارت است از کنترل طلبی و سیطره جویی والدین بر فرزندان از آن جایی که به صورت طبیعی تمامی والدین از کودکان خود سن ، آگاهی و تجربه بیشتری دارند در نگاه اول این نوع برتری جویی و تسلط طلبی طبیعی و حتی شاید لازم به نظر می آید البته همه ی والدین کنترل طلب دقیقاً با یکدیگرهم عقیده نیستند در میان آنها نیزه گروهی تند رو و مستبد و گروهی دیگر معتدل هستند. اما این امر چندان مهم نیست و ماهیت اصلی مسأله را تغییر نمی دهد.

ما برای آن که مفهوم کنترل طلبی و فواید مضرات آن را به درستی مورد بحث قرار دهیم باید در مورد ویژگی های هر کدام از این گروه ها تأمل کنیم در یک نگاه کلی کنترل طلبان به دو گروه کلی قابل تقسیم اند:

گروه اول : والدین مقتدر = عدم محبت + خیر خواهی

گروه دوم : والدین مستبد = عدم محبت + خود خواهی

گروه اول کنترل طلبانی هستند که منطق خیرخواهانه دارند. به این نوع والدین معمولاً والدین «مقتدر» نیز گفته میشود . آنها برتری و تسلط خود را برفرزندان، امری کاملاً طبیعی میدانند و در توجیه این امر به «تجربه» و «آگاهی» بیشتر خود نسبت به فرزندان به ویژه اشراف بیشتری که به مفاهیم «اخلاقی» دارند تکیه میکنند

گروه دوم کنترل طلبانی هستند که منطق خود خواهانه دارند. این گروه عموماً به والدين «مستبد» موسوماند آنها نیز برتری و تسلط خود را بر فرزندانشان امری طبیعی می دانند اما این گروه برخلاف گروه قبل در توجیه برتری خود به تجربه، آگاهی یا مفاهیم اخلاقی تکیه نمیکنند در عوض آنها آگاهانه یا ناآگاهانه به احساسات و امیال شخصی خود متکی هستند.

نکته : بنابراین محور اصلی و سنگ بنای پدر سالاری ،  اتکا به زور، کنترل طلبی و قدرت محوری است.

 

اصول و ارکان اصلی پدرسالاری

اعتقاد به نظم شدید ، محور قرار دادن تنبیه ، به کارگیری تشویق به عنوان چاشنی تربیت ، عدم پذیرش کودک ، استفاده از شیوه ی بیانی مبتنی بر امر و نهی ، گوش دادن سطحی ،  انعطاف ناپذیری و.... از جمله ارکان اصلی پدرسالاری است خانواده ای که این گونه اداره میشود عموماً با نارضایتی و سرخوردگی جدی فرزندان و راحت طلبی والدین همراه است. در چنین خانواده ای به ندرت صمیمیت و آرامش واقعی شکل میگیرد. البته فضای خانه ممکن است ساکت باشد ولی این سکوت به منزله ی صلح و آشتی نیست بلکه حاکی از سیطره ی ترس خفقان و فقدان ارتباط مؤثر است.

 

همه ی پدرسالارها ذاتاً خشن نیستند

درصد بسیاری از والدینی که میتوان آنها را به عنوان «مقتدر» طبقه بندی کرد، دارای «شخصیت های خشن نیستند. آنها فقط نقش خشن بودن را بازی می کنند چون تنها انتخاب دیگرشان در مقابل اعمال قدرت تسلیم شدن است و هیچ کس این نقش را دوست ندارد ولی در مورد والدین مستبد، قضیه فرض میکند چرا که بیشتر آنها به لحاظ شخصیتی مشکل دار هستند و خشونت شان بازتاب عقده ها و تجارب تلخ دوران کودکی آنهاست

 

 

چشم انداز تربیتی  خانواده های پدر سالار

انتظار والدین این است که

  • مطیع و حرف شنو
  • عصای دست والدین
  • مسئولیت پذیر و منظم باشند

 

نتیجه تربیت آن است که بچه ها

  • سرخورده یا پرخاشگر
  • بی عاطفه و سرد
  • وظیفه شناس ولی فاقد خلاقیت می شوند

 

 

 

 

 

 

عمق فاجعه تا کجاست؟

 

والدین پدر سالار معتقدند که باید فعالانه به امر تادیب و تربیت بچه ها اقدام کنند و در ضمن فرصت آنها محدود و منحصر به دوران خردسالی بچه ها است. اما از آنجایی که  بسیاری از والدین موفق نمی شوند در فرصت مقرر به توصیه ی فوق عمل کنند ناگزیر در وقت اضافه بازی والد - فرزندی دست به اقداماتی می زنند که خودشان نیز از قبل می دانند بی نتیجه و عبث خواهد بود برخی از آنها ارزو میکنند فرزندشان هرچه زودتر به خدمت سربازی برود تا منضبط و مؤدب شود و به قدرت بزرگترها احترام بگذارد اما همان طور که در تجربه دیده ایم تاثیر سربازی نیز موقتی و سطحی است و انتظارات والدین را برآورده نمی کند.

 

برخی نیز بعد از کشمکشهای بسیار و آزمودن روشهای گوناگون خسته و ناکام و ناامید و از همه مهمتر آن که با دلی مملو از کینه از فرزندان نوجوان خود فاصله میگیرند و آنها را به حال خود رها میکنند.

در اینجا نکته ی قابل ذکر آن است که ناکامی والدینی که شما در محیط اطراف یا بستگان خود دیده اید پدیده ای منحصر به یک خانواده یا ملیت خاص نیست. این ماجرا در واقع یک پدیده ی همه گیر و جهانی است.

امروزه تقریباً هیچ کشوری را نمیتوان یافت که در آن والدین در ارتباط با تربیت فرزندانشان درگیری جدی نداشته باشند تعدادی از کشورها علی رغم مشکلات موجود تنبیه بدنی را نفی کرده اند برخی اصل تنبیه را پذیرفته ولی برای آن محدودیت هایی قائل شده اند. در این زمینه توماس گوردن در کتاب خود انضباطی کودک و نوجوان به اطلاعات جالبی می پردازد

  1. سنگاپور فقط اجازه میدهد مدیران یا معلمان با سابقه و با تجربه پسران بالای ده سال را به خاطر بعضی از تخلفات سنگین و اساسی تنبیه کنند، اما دختران از این امر مستثنا هستند
  2. در کشور چین معلمانی که کنترل خود را از دست داده و دستشان را به تنبیه بدنی آلوده کنند، خود را سزاوار تنبیه میدانند.
  3. ژاپنی ها بعد از جنگ جهانی دوم تنبیه بدنی را در مدارس ممنوع کردند، اما قانون بعضی از انواع تنبیه ات سبک را تحمل میکند.
  4. در کنیا تنبیه بدنی مجاز است اما قوانین سختی برای اجرای آن وجود دارد و فقط از ناحیه ی مدیر یا سرگروه معلمان در حضور شاهدان و با درج در پرونده اجرا میشود. باوجود  چنین شرایط دشواری فقط بعضی از تخلفات شدید مورد تنبیه قرار میگیرند
  5. در بلژیک مجازات تنبیه کننده زندان است.
  6. درتایلند تنبیه با چوبی که قطرش بیش از۳/۴ اینچ نیست صورت میگیرد.
  7. بسیاری از کشورهای پیشرفته به طور قانونی تنبیه بدنی را برای کودکان و نوجوانان در مدارس ممنوع کرده اند. کشورهای اتریش بلژیک ،قبرس، دانمارک، اکوادر، اردن، لوگزامبورگ ،اسپانیا ،سوئد سوئیس ترکیه و روسیه از آن جمله اند.
  8. باور کنید یا نکنید لهستان تنبیه بدنی را در مدارس از سال ۱۷۸۳ میلادی، ممنوع کرده است
  9. در روسیه مخالفت با تنبیه بدنی کودکان و نوجوانان در مدارس، برمی گردد به دهه ی ۱۹۳۰ که ما کارنکو مربی بزرگ ،تربیتی با انتشار کتاب معروف خود با نام «خانواده ی گسترده» به نکوهش خانواده هایی پرداخت که فرزندان خود را تنبیه بدنی می کردند.

 

مرز بین استفاده و سوء استفاده از قدرت

یکی از دستاویزهای والدین ، برای محق جلوه دادن کاربرد قدرت ، این است که ادعا میکنند ما به خاطر خود بچه ها با این شیوه رفتار می کنیم آنها بعداً اهمیت کارهای ما را درک خواهند کرد و از ما قدردانی خواهند نمود. واقعیت این است که من هرگز بچه ای را ندیده ام که پدر یا مادر قدرت طلب و زورگو را دوست داشته باشد بعدها نیز وقتی که آن بچه ها بزرگ شوند ممکن است نفرت از آن رفتارها را به زبان نیاورند ولی اعمال و رفتار آنها با فرزندانشان حاکی از آن است که شخصیت آرام و متعادلی ندارند.

 

به اعتقاد روانشناسان ، مقاومت بیشتر والدین برای حفظ شیوه ی رفتار و سوء ا استفاده از مقام و قدرتشان به این دلیل است که دقیقاً مرز بین استفاده و سوء استفاده از قدرت را نمی دانند. اگر قرار باشد والدی، زورگویی را کنار بگذارد، مسلماً معنی اش ایــن نـیـسـت  کـه مجبور است تأثیرگذاری خود را بر بچه ها از دست بدهد.

در حقیقت اگر رابطه ی والد - فرزندی در نتیجه ی زورگویی والدین، آسیب ندیده باشد، بچه ها بیشتر مشتاقند که به دانش و قضاوتهای والد گوش بدهند. برای روشن شدن این مطلب بهتر است در مورد مرز استفاده و سوء استفاده از قدرت بیشتر بیندیشیم.

 

معانی مختلف قدرت

کسانی که طرفدار کنترل بزرگترها بربچه ها هستند همیشه معلمان و والدین را به استفاده از قدرت درباره ی کودکان و نوجوانان تشویق میکنند و مدعی نیاز بچه ها به کنترل هستند طرفداران انضباط شدید همچنین از " سقوط اقتدار بزرگترها " در مدرسه و خانه شکایت میکنند و توقع دارند کودکان امروزی به مراجع ،قدرت همانگونه که در گذشته احترام میگذاشتند، احترام بگذارند.

 

البته این گروه با احتیاط به این نکته نیز اشاره میکنند که این قدرت باید مبتنی بر «"شق" و "حسن نیت " باشد آنها غالباً لغت «هدایت» را به جای «قدرت» به کار می برند و هشدار می دهند که این هدایت باید از روی حسن نیت صورت گیرد. به اعتقاد آنها اگر والدین، با اقتدار و از روی حسن نیت با بچه ها رفتار کنند بچه ها به آنها ارج می نهند، به آنها به دیده ی احترام می نگرند، تسلیم آنها میشوند و به آنها اعتماد میکنند. این کلمات اگر چه به ظاهر زیبا و قابل تأمل هستند ولی خواهش من این است که قبل از هرگونه تصمیم گیری و یا اظهار نظر در مورد آن و برای استفاده صحیح از جایگاه والدینی ،  بهتر است معانی مختلف قدرت را مدنظر قرار دهیم.

در یک تقسیم بندی ساده ، قدرت چهار معنی مختلف دارد

 

  • قدرت مبتنی بر تخصص

چنین قدرتی از تخصص فرد ناشی می شود و از اطلاعات تجارب، تربیت، مهارت، تفکر و آموزش او نشأت میگیرد مثلاً میگوییم :  او پزشک با تجربه و خوبی است

  • قدرت مبتنی بر مقام با عنوان

نوع دوم قدرت بر مبنای مقام  ، عنوان یا شرح وظایف است. در این شرح وظایف مسؤولیتها، فعالیتها و تعهدات یک فرد توصیف شده است

مثال

رئیس جلسه دارای این اختیار است که شروع یا ختم جلسه را اعلام کند.

یک پلیس این اختیار را دارد که برگ جریمه صادر کند.
 

توجه داشته باشید که خصوصیت ویژه در اینجا شرح وظایفی است که دو طرف مقابل آن را درک کرده و در آن زمینه به توافق رسیده اند برای آن که چنین قدرتی در روابط انسانی حکم فرما شود افراد باید صادقانه حقوق کسی را که طبق اختیار به صورت تصدیق امضاء ضمنی به آنها تفویض شده به رسمیت بشناسند و بعضی از رفتارها را هدایت کنند. البته نه همه ی آنها را

 

3. قدرت مبتنی بر توافق یا قراردادهای غیر رسمی

سومین نوع قدرت در روابط انسانی مبتنی بر تفاهم و توافق های غیر رسمی است که مردم در برخوردهای متقابل روزمره ی خود از آنها پیروی میکنند.

مثلاً یک تفاهم شفاهی و متعارف در بین افراد خانواده این است که وقتی به اتاق خواب دیگری میخواهند وارد شوند اول در بزنند.

همچنین امکان دارد شخصی با همسرش به تفاهم رسیده باشد که اولین کسی که از خواب بیدار میشود و از رختخواب بیرون می آید چای دم کرده و صبحانه را آماده کند.

 

۴ قدرت مبتنی بر زور

برداشتی که اغلب مردم معمولاً از والدین قدرتمند در ذهن خود دارند از این نوع قدرت است. مثلاً وقتی که افراد سنتی آرزو میکنند کاش بچه ها به قدرت والدین خود احترام می گذاشتند یا وقتی صحبت از سقوط قدرت در خانواده و مدرسه می شود همچنین زمانی که اکثر والدین از کودکان خود می خواهند از مراجع قدرت اطاعت کنند چنین برداشتی از مفهوم قدرت در ذهن خود دارند.

قدرت ناشی از تخصص بسیار باارزش بوده و در روابط انسانی کاملاً بی  ضرر است. اکثر مردم و از جمله کودکان به کسانی که دارای تخصصی هستند احترام میگذارند از آنها چیزهایی یاد میگیرند با آنها مشورت میکنند و اغلب به نصایحشان هم عمل میکنند.

بچه ها احترام فوق العاده ای برای افرادی که نوعی مهارت دارند قایل هستند. در حقیقت گاهی قدرت تخصص بزرگسالان را بیش از حد واقعی و طبیعی هم در نظر میگیرند.

بچه ها به قدرت "مقام" نیز احترام میگذارند چرا که آن را حاصل وظایف مقررات و کارکرد شغلی میدانند اطاعت کودکان در این حالت مانند اطاعت مسافران از فرمان خلبان هواپیماست که به آنها دستور میدهد کمربندها را ببندند .کودکان معمولاً وقتی یکی از بزرگترها میگوید بیایید بایستیم و سرود ملی بخوانیم می ایستند.

بسیاری از مادرها به عنوان آشپز اصلی خانواده  ، دارای قدرت از نوع «مقام» هستند و بسیار مورد احترام اعضای خانواده قرار میگیرند به طوری که به ندرت خواسته های آنها را بی جواب میگذارند دستوراتی مثل "بیایید شام حاضر است" یا "بشقابها را بیاور"

در مورد قدرت توافقی نیز بسیار بعید به نظر میرسد که کودکان مقاومت به خرج دهند چرا که این قدرت حاصل توافق بچه ها با هم یا بچه ها با بزرگترهاست هرچند این امکان وجود دارد که به علت فقدان تجربه در برخی مواقع بچه ها در شرایطی قرار بگیرند که به توافقات ناعادلانه ای تن در دهند ولی حتی در چنین شرایطی احساس خود بچه ها چندان لطمه نمی بیند چرا که هنگام وضع قرارداد از آنها نظرخواهی شده است.

 

آیا بچه ها به قدرت «زور» نیز احترام میگذارند؟

هیچ بچه ای را نمی شناسم که به فرد بزرگسالی که مکررا از دستورات مبتنی بر اجبار یا تهدید به تنبیه استفاده میکند عمیقاً احترام بگذارد بچه ها مثل بزرگسالان به صاحبان زور و قدرت علاقه ای ندارند گرچه معمولاً از این افراد میترسند

بنابراین آنچه من والدین را نسبت به آن برحذر میدارم استفاده از قدرت «زور» است ولی در مورد لزوم بهره گیری از قدرتهای دیگر ناشی از "تخصص" ، "مقام"  و توافق حمایت و پشتیبانی خودم را اعلام میکنم

بچه ها اغلب نسبت به نصایح و قضاوت های بزرگترها روی خوش نشان داده و عمدتا در مورد اعتقادات باورها و ارزشهای والدین و معلمان شان کنجکاوی نشان  می دهند. اعمال قدرت یک فرد بزرگسال در صورتی که به صورت قدرت زور نباشد به ندرت بر روابط بزرگسالان و کودکان لطمه وارد میسازد.

 

آیا کنترل بیرونی منجر به نظم درونی خواهد شد؟

اغلب والدین و معلمان معتقدند که اعمال کنترل خارجی از سوی آنان در نهایت به طور خود به خود منجر به کنترل درونی بچه ها خواهد شد. این عقیده از نظریه ی مشهور «فروید» ریشه میگیرد که اظهار میدارد همان طور که بچه ها بزرگتر میشوند به تدریج کنترلهای اجباری اولیه ی والدین و دیگر بزرگسالان را درونی خواهند ساخت تا آنجا که در نهایت کنترل خارجی تبدیل به کنترل درونی و خود انضباطی می گردد مدارک قابل توجهی مبنی بر رد این نظریه موجود است حتی مشاهدات روزانه به ما نشان میدهد که خود انضباطی با این روش ایجاد نمی شود.

بررسی های روانشناسان نشان می دهد تنها بچه هایی دارای توانایی لازم برای خود انضباطی اند که همیشه از میزان قابل توجهی آزادی شخصی برخوردار بوده اند.چرا؟ برای این که به آنها فرصت انتخاب و تصمیم گیریهای لازم داده شده است

بچه ها می آموزند که رفتارهایی را که موجب آزار بزرگترها میشود کنترل یا محدود کنند به شرطی که بزرگترها نیز چنین توجه مشابهی را در مورد بچه ها داشته باشند. اگر به بچه ها امکان و فرصتهای لازم در تصمیم گیری های بزرگترها داده شود آنها نیز با ایمان و اعتقاد از قوانین و مقررات پیروی خواهند کرد.

دلایل طرفداری برخی خانواده ها از دیدگاه های پدر سالاری به زعم والدین «مقتدر» وقتی به کودکان اجازه داده میشود که هر زمان هر کاری را خواستند انجام دهند، دیگر هیچ پرده ی شرم و حیایی بین آنها و والدین و معلمان وجود نخواهد اشت و هیچ گاه ملاحظه ی نیازها و حقوق آنها را نخواهند کرد. آنها اغلب نه باری از دوش والدین بر می دارند نه در کار منزل به آنها کمک میکنند

اکثر والدین مستبد براین باورند که هر مشکلی درباره ی کودکان امروز ناشی از آزاد گذاشتن آنهاست و تنها راه چاره برقراری انضباط سخت و خشک و اعمال قدرت مبتنی بر تنبیه است. بنابراین پدرسالارها علاقه زیادی به کنترل بچه ها دارند چرا که معتقدند: 

  1. میدان دادن بیش از حد به بچه ها موجب فایق آمدن آنها بر والدین میشود.
  2. تصمیمات گروهی در خانواده سرانجامی ندارد
  3. کار گروهی همه جا جواب نمی دهد.
  4. در خانواده های غیر منضبط هیچ کاری از پیش نمی رود.
  5. بالاخره یکی باید رئیس باشد.
  6. اگر به بچه ها فرصت داده شود که نافرمانی کنند یا لوس میشوند و یا فاسد و مجرم

واقعیت این است که نوجوانان و جوانان ما به ندرت شیوه ی مدیریت اشتراکی را چه در مدرسه و چه در خانه تجربه میکنند. آنها مشاهده میکنند که همیشه یک نفر هست که قوانین را یک جانبه وضع میکند و پاداش و تنبیه را برای استقرار و دوام آن قوانین به کار می برد. تعجبی ندارد که بیشتر بچه ها بدون تجربه ی یک فضای معقول و متعادل و مدیریت مشارکتی در اداره ،خانواده قدم به مرحله ی بزرگسالی و والدینی میگذارند و ناگزیر این چرخه ی معیوب را ادامه میدهند و میراث پدر سالاری را برای فرزندان خود به ارث می گذارند والدین سنتی و پدرسالار آموزش اصول و مبانی تربیت معقول را تهدیدی در سلسله مراتب قدرت خانواده و از دست دادن موقعیت پدر میدانند چرا که در تربیت معقول از حقوق مساوی زنان و کودکان ترغیب به صراحت در کلام و ارتباط نزدیک بین والد و کودک بحث میشود

 

تاريخ غالباً به ما نشان داده است که ترس میتواند انگیزه ای برای حرکت ملت ها به سمت قدرت طلبی کنترل بیشتر برروی دیگران دفاع از مردم و  مجازات سنگین جنایتکاران و تهدید آزادی فردی باشد. اقتدار سلطه جویان اغلب با نگرشی مثبت و امیدوار کننده به عنوان یک ابزار حمایتی در مقابله با چیزهایی که از آنها وحشت داشته ایم مورد توجه بوده است.

 

آيا واقعاً بچه ها لوس می شوند؟

یکی از شایعترین افسانه ها درباره ی تربیت کودک از اینجا نشأت میگیرد که اگر بزرگترها روی کمک به کودکان برای تأمین نیازشان تأکید کنند آنها لوس بار می آیند. کسانی که این عقیده را باور دارند میگویند نیازها و خواسته های کودکان نامحدود و ارضا نشدنی است. پدرسالارها معتقدند که اگر به خواستههای کودکان زیاد توجه کنند آنها خودمحور، خودخواه بی ملاحظه بی تربیت ،متوقع کم طاقت و بالاخره نازپرورده بار میآیند و هر ویژگی نامطلوب و ناپسندی که به ذهن خطور کند کسب میکنند.

واقعیت این است که پدرسالارها بین نیازهای عاطفی و زیستی تفاوتی قایل نمیشوند اشتباه آنها این است که نمیدانند تأمین نیازهای عاطفی کودک عملاً منجر به خرسندی، رضایت خاطره شادی و سلامت او می شود.

۵
از ۵
۲ مشارکت کننده

جستجو در مقالات

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید