معرفی شخصیت اسکزوئید

در چهارمین مقاله از سری مقالات ناهنجاری های شخصیت قصد داریم به شخصیت اسکزوئید یا منزوی بپردازیم

در این مقاله همانند مقاله قبلی که به ناهنجاری شخصیتی پارانوید پرداخیم ، قصد داریم به شخصیت منروی نگاهی بندازیم

ما در این سری از مقالات به 4 موضوع اصلی این ناهنجاری  می پردازیم

  1. نشانه های اختلال شخصیت
  2. داستانی ازاختلال  شخصیت
  3. شخصیت اسکزوئید به عنوان همسر
  4.  چرا جذب این افراد می شویم؟

در ابتدای به نشانه های این اختلال می پردازیم

ویژگی های شخصیت اسکزوئید

  1. او هیچ علاقه ای به روابط نزدیک با دیگران ندارد و از آن هیچ لذتی نمی برد و حتی ممکن است احساس خاصی نیز نسبت به رابطه با شما نداشته باشد.
  2.  معمولا به فعالیت های فردی می پردازد و پرداختن به چنین فعالیت هایی را به با شما بودن ترجیح می دهد .
  3.  هیچ علاقه ای با علاقه چندانی به فعالیت جنسی ندارد.
  4.  تعداد فعالیت ها و وقایعی که می تواند برای او لذت بخش باشد، بسیاراندک است.
  5. به غیر از اعضای خانواده، هیچ کس دیگری با او نزدیک و صمیمی نیست.
  6. . به نظر می رسد که نسبت به تمجید و یا انتقاد دیگران بی تفاوت است.
  7.  «سرد»، «منزوی» و «بی احساس» بهترین تعریفی است که می توان درباره او بیان کرد.

افراد اسکیزوئید، افرادی گوشه گیر، منزوی و بسیار یا به طور شدیدی بی علاقه به روابط اجتماعی از جمله رابطه با محبوب خود هستند. اما فرد اسکیزوئید را چگونه می توان تشخیص داد؟ چه نشانه هایی حکایت از این دارد که فردی که شما نسبت به رابطه با او تمایل پیدا کرده اید، فردی اسکیزوئید است؟ از یک محبوب اسکیزوئید چه انتظاراتی می توانید داشته باشید؟

 

داستان یک فرد اسکزوئید

در این جا داستان سحر را می خوانید

من پس از یک سال تلاش برای صحبت با آرش ، با او قرار گذاشتم. در آن زمان من در یک فروشگاه مواد غذایی کار می کردم و آرش هر یکشنبه صبح برای خرید به آنجا مراجعه می کرد.

 او بزرگتر از من بود. او در آن زمان ۴۲ سال داشت و من ۳۱ سال داشتم. هیچ کدام از ما تا آن زمان ازدواج نکرده بودیم. هر چند که من چندین بار تا مرز ازدواج پیش رفته بودم. بعدها متوجه شدم که آرش تا زمان آشنایی با من، با هیچ دختری ملاقات نکرده بود و این برای فردی به زیبایی او بسیار تعجب آور بود (اگرچه در زمان آشنایی با من موهای سرش حسابی ریخته بود). او فرد کاملا ساکت و آرامی بود و احتمالا از صحبت با دیگران احساس خجالت به او دست می داد.

آرش هر یکشنبه پس از انتخاب مواد مورد نیاز خود، در صف پرداخت پول می ایستاد و برای آنکه مدت زمانی که در صف ایستاده است، با کسی، از جمله من، وارد مکالمه نشود،  با گوشی خودش کار می کرد. هر بار که من تلاش میکردم سر صحبت را با او باز کنم، او گیج می شد و نمی دانست که چطور جواب بدهد.

 او غالبا به طرف دیگری نگاه می کرد و با یک کلمه «آره» یا «نه» جواب می داد. آنچه در پی می آید، نمونه یکی از گفتگوهایی است که من با روی در روزهای یکشنبه داشتم

- سلام روی حالت چطوره؟

 - (مکث طولانی) خوبم.

 - چه برنامه ای برای تعطیلی آخر هفته داری؟

- برنامه خاصی ندارم.

 فکر میکنی همان طور که هواشناسی پیش بینی کرده، دو روز آینده بارانی باشد؟

- فکر نمی کنم.

هنگامی که با آرش شروع به صحبت می کردم، او واقعا گیج و دستپاچه می شد. همچنین او چهره غم زده ای داشت و من همیشه گمان می کردم که مشکلات زیادی را در زندگی تجربه می کند. خلاصه پس از یک سال، زمان مکالمه من با او قدری بیشتر شد. با اینکه او هنوز در شروع کردن مکالمه پیش قدم نمی شد، اما شروع به صحبت و تماس چشمی بیشتری با من می کرد. حتی چند بار نیز لبش به تبسم تکان خورد و مرا متعجب کرد؛ زیرا بعید می دانستم قادر به چنین کاری باشد.

من فکر می کنم که کم کم به روی دلبستگی پیدا کردم. من قبل از آرش  با چندین فرد غیرقابل پیش بینی و فریبکار وارد رابطه عاطفی شده بودم.

 آرش درست برعکس آنها بود. او فرد باثبات، خوشرو و همواره یکنواختی بود و من چنین چیزی را دوست داشتم. همچنین من از اینکه هر یکشنبه صبح او را وادار به صحبت می کردم، لذت می بردم. بالأخره هنگامی که متوجه شدم او نیز هر هفته به شوق دیدن من به فروشگاه می آید، احساس کردم که عاشق او شده ام.

سرانجام یکی از روزهای شنبه، از روی دعوت کردم که ساعتی را با هم بگذرانیم. من او را برای روز یکشنبه بعداز ظهر به یک کنسرت موسیقی دعوت کردم.

به نظر می رسید که از دعوت من حیرت زده شده است. او حدود یک دقیقه به من زل زده و در نهایت شانه هایش را با بی اعتنایی بالا انداخت و گفت «باشد».

آرش در بیرون از فروشگاه همان کسی بود که در داخل فروشگاه به نظر می آمد، ساکت و کم حرف. او به پرسش های من با حداقل کلمه یعنی «بله» و «نه» جواب می داد. کنسرت او را به هیجان نیاورد. چنان که بعدها نیز هیچ چیز دیگر او را هیجان زده نکرد. من همچنان به تقاضای خود از روی به دیدن جاهای مختلف ادامه دادم و او نیز غالبأ موافقت می کرد. اکنون که خوب فکر می کنم، متوجه می شوم که گویا روی از اینکه ساعتی را با من می گذراند، هیجان زده نمی شد. گویا بودن با من با تعمیر یکی از چند ماشینی که در گاراژ خانه اش داشت، هیچ فرقی برایش نداشت.

اما من کسی را در زندگی ام نداشتم و به همین جهت، بودن با آرش برایم خوشایند بود. من در کنار روی بسیار احساس امنیت می کردم.

آرش در یک کارخانه ساخت دست و پای مصنوعی و در قسمت ذوب مواد لاستیکی این کارخانه کوچک به تنهایی کار می کرد. با اینکه کار او بسیار کسل کننده به نظر می رسید، او هیچ شکایتی از آن نداشت و به نظر می رسید که کار در تنهایی برایش لذت بخش تر است.

در تمام دیدارهایی که من با آرش داشتم، او هیچگاه دست به من نزد و حتی دست من را نیز نگرفت. تا مدتی این موضوع ذهن مرا مشغول کرده بود که شاید من به نظر او زن جذابی نیستم. تا اینکه در نهایت یک بار گونه او را بوسیدم، بیچاره روی از تعجب خشکش زده بود. به نظرم رسید که هیچگاه کسی او را نبوسیده بود. من این موضوع را از او پرسیدم و او در حالی که شانه هایش را بالا می انداخت، گفت: «یادم نمی آید، و بعید می دانم چنین کاری کردم باشم.»

 خلاصه اینکه من بایستی همه چیز را به او یاد می دادم. در آن زمان ساده لوحی او برایم بسیار خوشایند بود و فکر میکردم که به مرور زمان روی نیز از عشق بازی خوشش خواهد آمد. اما چنین چیزی هرگز اتفاق نیفتاد.

در نهایت مثل همه چیزهای دیگری که من پیشنهادش را به روی می دادم، به او پیشنهاد ازدواج دادم. او مدتی خیره به زمین نگاه کرد، شانه هایش را بالا انداخت و گفت باشد.

 من می دانم اکنون که شما داستان مرا می خوانید سرتان را تکان می دهید و می گویید در آن زمان چه بلایی سر عقل من آمده بود. اما واقعیت این است که من فقط در کنار روی احساس امنیت می کردم.

حدود ۳ سال است که من و آرش  با هم زندگی می کنیم. در این مدت تغییر زیادی حداقل در روی رخ نداده است. من فکر می کنم اشکال از من است. به نظر می رسد که من خود را قانع کردم که باور کنم روی پس از ازدواج به تدریج تغییر خواهد کرد و رابطه ما صمیمانه خواهد شد، اما ماه ها و سال ها در پی هم گذشت و من بیشتر و بیشتر احساس تنهایی می کردم و در رویارویی با این حقیقت که روی واقعا به کسی در کنار خود نیازی ندارد، احساس درماندگی می کردم.

 اکنون روی هر روز سر کار می رود و در روز آخر هفته نیز به پیشنهاد من با هم بیرون می رویم، اما او هیچگاه پیشنهاد هیچ کار مشترکی را به من نمی دهد. اگر من چیزی نگویم، ممکن است هفته ها بگذرد و کلامی از دهان او خارج نشود. نه اینکه او مرا دوست ندارد، اتفاقا او واقعأ مرا دوست دارد، فقط نیازی به من ندارد.

 در حقیقت من فکر می کنم هیچ چیز دیگری جز پرداختن به کارهای مورد علاقه اش او را خوشحال نمی کند. او همواره تعدادی ماشین خراب در گاراژ خانه دارد که اوقات بیکاری خود را به تعمیر آنها اختصاص می دهد و هنگامی که ماشینی برای تعمیر وجود نداشته باشد، به تنظیم کلکسیون بزرگ خود می پردازد.

 روی علاقه چندانی به روابط جنسی ندارد. دیگر از اینکه او را دعوت به این کار کنم، خسته شده ام. هرچند که هرگاه از او چنین درخواستی کرده ام، مخالفت نکرده است.

من چندین مرتبه با خانواده روی صحبت کردم. آرش به ندرت به دیدن آنها می رود. آنها نیز مثل خود روی آدم های عجیبی هستند. برادر او به من گفت که روی همیشه منزوی و ساکت بوده و او هیچگاه دوستی نداشته است. در حقیقت خانواده روی از شنیدن خبر ازدواج او بسیار متعجب شده بودند.

 در واقع، آرش  در دوران نوجوانی، تنها به مدت کوتاهی با پسر همسایه بازی غرب وحشی را کرده بود، اما رابطه آنها دوام چندانی نیافته بود.

هنوز نمی دانم آیا می توانم باز هم به زندگی با روی ادامه دهم. من بارها به این فکر کرده ام که از او جدا شوم، اما آنچه مرا آزار می دهد این است که می ترسم، روی مخالفت جدی با جدایی من نداشته باشد.

البته ممکن است قدری اعتراض کند، اما بعید می دانم که هیچگاه دلش برای من تنگ شود. من به شدت احساس تنهایی می کنم و اکنون می فهمم که نیاز به همسری دارم که او نیز متقابلا به من نیاز داشته باشد. فردی که بودن در کنار من برایش لذت بخش باشد. چیزی که می دانم روی آن را هیچگاه به من نخواهد داد

 

چند نکته در خصوص شخصیت منزوی

شخصیت منزوی ویژگی برجسته فردی با اختلال شخصیت اسکیزوئید، ناتوانی او در ایجاد ارتباط با دیگران است. غالب افراد اسکیزوئید دارای تاریخچه انزوای اجتماعی و اجتناب از ایجاد رابطه با دیگران هستند.

همچنین آنها در تعاملات با دیگران (از جمله همسر) هیجان چندانی از خود نشان نمی دهند. آنها در ارتباط با دیگران افرادی خمود، بی توجه، قدری مرموز و کم حرف به نظر می آیند. مشخص ترین ویژگی غیر معمول فرد اسکیزوئید، فقدان تمایل به ایجاد رابطه صمیمانه با دیگران است.

 در حقیقت، فرد اسکیزوئید هیچ علاقه ای به ایجاد رابطه صمیمانه و لذت بخش با دیگران ندارد. چنین فردی نه تنها از پیوستن به گروه های مختلف، حتی خانواده خود و فرصت های اجتماعی شدن اجتناب می کند، بلکه اشتیاق چندانی نیز به روابط عاشقانه و تداوم آن نیز از خود نشان نمی دهد.

یک فرد منزوی، دلبسته تنهایی است و همواره خسته از فشارهای موجود در روابط بین فردی به گوشه تنهایی پناه می برد. فرد اسکیزوئید یک تنهای واقعی است. او به هنگام تنهایی آرامش می یابد. او همواره فعالیت هایی را انتخاب می کند که در آن فرد دیگری حضور نداشته باشد؛ چنانکه، هم در زمینه شغلی و هم تفریحی، شغل ها و تفریحاتی را انتخاب می کند که انجام آن مستلزم همکاری و حضور فرد دیگری نباشد.

 در نتیجه، فرد اسکیزوئید به ندرت با کسی دوست می شود و تقریبا می توان گفت که هیچ دوست صمیمی ندارد. آنها ممکن است که با یک یا دو نفر از اعضای خانواده خود رابطه داشته باشند، اما همین روابط نیز در غالب موارد سطحی است. نکته جالب توجه این است که فرد اسکیزوئید دلش برای روابط با دیگران تنگ نمی شود و بنابراین، انزوا و تنهایی برای او آزاردهنده نیست.

 

افراد اسکیزوئید علاقه ای به روابط جنسی ندارند. این چیزی است که برای بسیاری از افراد تعجب آور است. در جایی که غالب انسان ها در جستجوی لذت جنسی و تماس و لمس جنس مخالف خود هستند، در فرد اسکیزوئید چنین اشتیاقی به چشم نمی خورد.

از آنجایی که افراد اسکیزوئید برای حرف مردم اهمیت چندانی قائل نیستند، هم در روابط بین فردی و هم در محیط کاری، از بازدهی اندکی برخوردار هستند. هوش هیجانی افراد اسکیزوئید به طور وحشتناکی پایین است و به همین دلیل توانایی درک و فهم حالت های هیجانی دیگران و علائم ظریف موجود در روابط اجتماعی را ندارند.

 احساس تنهایی و فقدان مهارت های اجتماعی فرد اسکیزوئید سبب می شود تا دیگران به چشم یک آدم عجیب یا بی عرضه به او نگاه کنند. افراد اسکیزوئید توسط همکاران خود درک نمی شوند و غالبا توسط آنها مورد تحقیر و تمسخر و یا حتی تهدید نیز قرار می گیرند. با وجود اینکه افراد اسکیزوئید از نظر خطر آسیب رسانی تفاوت چندانی با دیگران ندارند، اما به دلیل گوشه گیری و رفتارهای عجیبی که دارند، ممکن است که دیگران به اشتباه به آنها به چشم افراد روانی و خطرناک نگاه کنند و از آنها فاصله بگیرند.

 

فرد اسکیزوئید بهترین نمونه اجتناب از ابراز هیجان و روابط بین فردی است. افراد اسکیزوئید فقط در برخی موارد استثنایی به هیجان می آیند. همچنین آنها به خوبی قادر به درک حالت های هیجانی موجود در چهره و اندام دیگران نیستند. به طور مثال، ممکن است فرد اسکیزوئید پاسخ لبخند فرد مقابل را ندهد، معنی چشمک زدن را درک نکند

غالب افرادی که در پیرامون فرد اسکیزوئید قرار دارند، به سبب بی احساسی و گوشه گیری و اجتناب او از روابط اجتماعی، از او به عنوان «ماهی یخ زده» یاد می کنند

 

از آنجایی که افراد اسکیزوئید دوران کودکی خود را به دور از الگوهای روابط اجتماعی و دلبستگی به دیگران گذرانده اند، در دوران بزرگسالی از مهارت ها و علایق اجتماعی و بین فردی لازم برخوردار نیستند. نکته جالب توجه این است که دیگران نیز فرد اسکیزوئید را فردی عجیب و غریب  می دانند؛ این در حالی است که خود او نسبت به چنین چیزی بینش چندانی ندارد. افراد اسکیزوئید از فقدان رابطه صمیمانه با دیگران ناراحت نیستند و تمایلی نیز به آن ندارند.

افراد نزدیک به فرد اسکیزوئید غالبا از بی تفاوتی و گوشه گیری او در رنج و عذاب هستند. با وجود این، فرد اسکیزوئید از شیوه زندگی خود نه تنها ناراحت نیست، بلکه آن را دلچسب و خوشایند نیز می داند.

دوران کودکی فرد اسکیزوئید ممکن است که به دور از رابطه عاطفی با والدین و دیگر اعضای خانواده سپری شده باشد. ممکن است که او در خانواده ای خشک و خشن رشد یافته باشد که در آن سکوت، تنهایی و عدم رابطه صمیمانه چیزی عادی تلقی می شده است. رفتار اسکیزوئید را می توان به عنوان رفتاری دفاعی تلقی کرد که فرد اسکیزوئید به منظور حمایت از خود، آن را نشان می دهد.

کودکی که در یک محیط آشفته یا تهدید آور رشد می کند، ممکن است به منظور دفاع از خود، از ایجاد رابطه با دیگران پرهیز کند. اگرچه این گونه کناره جویی در زمان خودش می تواند تا حدی مؤثر واقع شود، اما تداوم آن در دوران نوجوانی با بزرگسالی سبب بروز مشکلاتی جدی در زمینه شغلی و روابط عاطفی خواهد شد. شیوع اختلال شخصیت اسکیزوئید در مردان اندکی بیش از زنان است.

 

اسکزویئد به عنوان همسر

اگر قصد ایجاد رابطه عاطفی با فرد اسکیزوئید را دارید و امیدوار هستید که رابطه ای خوشایند با او داشته باشید، بدون تردید چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد. فرد اسکیزوئید ممکن است شریک مالی، همکار تحقیقاتی و یا هم اتاقی خوبی برای شما باشد از آن هم اتاقی هایی که هرگز از شما تقاضای مادی یا عاطفی ندارد.

 اما هرگز نمی تواند نیازهای جسمی و عاطفی شما را برآورده سازد. البته مشکل این است که فرد اسکیزوئید هرگز نیازی به داشتن رابطه صمیمانه در خود احساس نمی کند. او احتمالا احساس خاصی نسبت به رابطه عاشقانه، و به ویژه علاقه ای به بودن در کنار شما یا حتی حرف زدن با شما ندارد. در اینجا یک تناقض وجود دارد: محبوب اسکیزوئید شما، هیچگاه نمی تواند به مفهوم اصلی با شما رابطه عاطفی برقرار کند. حقیقت این است که او علاقه چندانی به ایجاد رابطه صمیمانه با شما ندارد.

همچنین تعجبی نخواهد داشت اگر شما از فقدان میل جنسی محبوب خود شکایت داشته باشید. هرچند ممکن است او برای جلب رضایت خاطر شما در این حیطه تمام تلاش خود را به کار گیرد، اما در مقایسه با غالب افراد در زمینه پیش قدم شدن و طولانی ساختن آن مشکل خواهد داشت.

علاوه بر بی تفاوتی جنسی، به احتمال زیاد محبوب اسکیزوئید شما علاقه ای به رابطه صمیمانه با شما نیز ندارد. غالبا این نوع بی احساسی و بی تفاوتی شایع ترین شکایت از فرد اسکیزوئید به شمار می رود. همه ما آرزومند برخورداری از عشق و ارتباط هستیم و از طرد شدن و مورد ارزیابی قرار گرفتن هراس داریم، اما در فرد اسکیزوئید چنین آرزوها و هراس هایی یافت نمی شود. زیرا تنها احساسی که او دارد بی تفاوتی است. فرد اسکیزوئید حتی هنگامی که ازدواج می کند نیز تنها چیزی که در ازدواج او به چشم می خورد، کناره جویی و همزیستی به موازات و نه همراه همسر است.

 

بخش چهارم : چرا جذب این افراد می شویم؟

 

اگردرگیر رابطه با فرد منزوی هستید و یا اگر در طول ساها با تعداد بیشتری از این گونه شریک های عشقی در گیرشده ام  باید این سوال را از خودم بپرسم   چرا من بایستی به اصطلاح از یک سوراخ دو بار گزیده شوم؟ آیا اشکال از جانب من است؟ اگر شما همواره جذب افراد اسکیزوئید می شوید، به معنای این است که شما از جنبه عشقی، جذب فردی می شوید که:

  1.  علاقه ای به ایجاد رابطه صمیمانه با شما یا هر فرد دیگری ندارد.
  2.  غالب مواقع ترجیح می دهد که تنها باشد.
  3. تقریبا هیچ دوست نزدیکی ندارد.
  4. نسبت به تمجید با انتقاد شما بی تفاوت است.
  5.  در غالب مواقع از نظر عاطفی در حالت بی تفاوتی به سر می برد.

تا حد زیادی علت فریبندگی و گول زنندگی اسکیزوئید در خصلت درونگرایی و گوشه گیری او نهفته است. به نظر می رسد چنین فردی در زمینه روابط اجتماعی فاقد تجربه و مهارت و اعتماد به نفس لازم است و این ما را تحریک می کند که مانند یک ناجی به کمک او بشتابیم و با او رابطه عاطفی برقرار کنیم.

غالبا یک فرد حمایت کننده، نیاز شدید دارد که دیگران نیازمند او باشند. فرد اسکیزوئید برای او بسیار جذاب به نظر می رسد. بنابراین، با او رابطه برقرار می کند و در نهایت به او پیشنهاد ازدواج می دهد. فرد اسکیزوئید نیز که هیچ چیز برایش فرقی نمی کند، ممکن است در حالی که شانه هایش را بالا می اندازد، با پیشنهاد او موافقت کند.

 تصمیم فرد اسکیزوئید برای اقدام به منظور ایجاد رابطه با حتی ازدواج اهمیت چندانی برای او ندارد. همچنین هنگامی که رابطه اش با فردی به پایان می رسد نیز تأثیر چندانی بر او باقی نمی گذارد.

اجازه دهید که با تمام وجود رودرروی این واقعیت قرار گیرید که یک فرد اسکیزوئید چیز خاصی به شما نمی دهد. زیرا آنها غالبا علاقه ای به ایجاد رابطه عمیق و صمیمانه با دیگران ندارند. رابطه با فرد اسکیزوئید یک رابطه دوسویه نیست.

 همه کارهای مربوط به این رابطه را شما انجام می دهید و در مقابل، توجه و تأیید اندکی دریافت می کنید. اگر شما عاشق فردی منزوی و کناره گیر شده اید، زمان آن فرا رسیده است که صادقانه از خود بپرسید: «کدامیک از والدین من چنین روحیه ای داشته اند؟» یا «کدامیک از والدین من مرا به گونه ای تربیت کرده اند که جذب افراد منزوی و گوشه گیر شوم؟ » ما حدس می زنیم حداقل یکی از والدین یا یکی از افراد مهم زندگی شما در دوران کودکی، فردی منزوی و گوشه گیر بوده است، چنانکه هیچ کاری از سوی شما توجه و علاقه او را نسبت به شما جلب نمی کرده است.

بسیاری از افراد اسکیزوئید ظاهر افسرده ای دارند چنان که بسیاری از متخصصین برچسب افسردگی به آنها می زنند و ممکن است این گمان را در شما ایجاد کنند که قصد خودکشی دارند، اما واقعیت این است که فرد اسکیزوئید، فرد افسرده ای نیست و برای او فرق نمی کند که شما چقدر به وی محبت و توجه دارید یا ندارید. بنابراین، دوستی و حمایت شما از او، اساس شخصیت او را تغییر نخواهد داد.

عوامل دیگری نیز وجود دارد که موجب جذابیت فرد اسکیزوئید در چشم شما می شود. اگر شما عمری را در ناراحتی از تنهایی به سر برده باشید، ممکن است با دیدن فرد اسکیزوئید با او همانندسازی کرده و به منظور تسکین آلام خود به سویش جذب شوید. هرچند در ظاهر شما قصد دارید او را از تنهایی دربیاورید، اما در واقع قصد شما این است که کاری برای خودتان بکنید. خودتان را گول نزنید، این نه فرد اسکیزوئید بلکه شما هستید که احساس تنهایی می کنید.

برخی از ما نیز به سادگی فرد اسکیزوئید را دوست داشتنی می یابیم. اگر شما از این دسته افراد هستید، با خودتان در مورد یک چیز صداقت داشته باشید .محبوب اسکیزوئید شما هیچگاه انزوا و تنهایی را ترک نخواهد گفت. اگر شما در یک رابطه عاطفی به دنبال تبادل عاطفی هستید، باید بدانید که زندگی با یک فرد اسکیزوئید، برای تان مشکل خواهد بود.

زندگی با فرد اسکیزوئید

شما به عنوان کسی که با یک فرد اسکیزوئید به سر می برید، باید بدانید که احتمال بسیار کمی به درمان او وجود دارد و در نتیجه، او قادر به تأمین نیازهای عاطفی شما در حیطه یک رابطه صمیمانه نیست.

برای غالب انسان ها، تصمیم جدی به منظور ازدواج با یک فرد اسکیزوئید، تصمیم عاقلانه ای نیست، به ویژه اگر شما به دنبال همسری باشید که بخواهید او نیز قلبش برای ازدواج با شما بتپد. با وجود این ممکن است برخی از شما که این کتاب را می خوانید، از قبل وارد رابطه عاطفی با یک فرد اسکیزوئید شده باشید. حتی ممکن است که شما با چنین فردی ازدواج کرده و دارای فرزندانی نیز باشید. در این صورت همچنانکه شما برای بهبود رابطه خود با همسرتان تلاش می کنید، بایستی که چند چیز را به خاطر داشته باشید

  1. توقعات واقعی داشته باشید

در ابتدا این واقعیت را بپذیرید که احتمال تغییر همسر شما بسیار ضعیف است. افراد اسکیزوئید تمایلی به داشتن رابطه صمیمانه با کسی ندارند. آنها نسبت به تحسین شدن یا مورد انتقاد واقع شدن بی تفاوت هستند و از حداقل استعداد برای ایجاد و حفظ رابطه عاطفی برخوردارند.

  1. برای ایجاد تغییر او را تحت فشار شدید قرار ندهید

به یاد داشته باشید که آنچه از نوع انزوا و گوشه گیری در همسر خود می بینید، نتیجه سال ها تمرین و ممارست در این کار بوده است. گوشه گیری اصلی ترین مکانیسم دفاعی او در حمایت از خودش در برابر آسیب های خیالی یا احتمالی جهان خارج به شمار می رود.

اگر شما به طور مداوم او را برای ایجاد رابطه صمیمانه با خودتان تحت فشار قرار دهید، به احتمال زیاد شما به عاملی برای انزوای بیشتر او تبدیل خواهید شد. رویارویی شدید شما با همسر خود در جهت بیرون آوردن او از لاک انزوا و پاسخگویی به نیازهای عاطفی شما، از نوع راهبردهای بی حاصل محسوب می گردد.

 راهبرد مؤثر در این باره، باید در درجه اول با آسانگیری و شکیبایی شما همراه باشد..

در هر فعالیتی که او از آن لذت می برد، مشارکت کنید فعالیتهای اجتماعی معدودی وجود دارد که یک فرد اسکیزوئید از آنها لذت می برد

بی. اف. اسکینر از رفتارگرایان مشهوری است که جایگاه خود را در تاریخ روانشناسی مدیون کشف این نکته است که پاداش دادن به رفتار مطلوب بیش از تنبیه رفتار نامطلوب موجب تکرار رفتار مطلوب خواهد شد. بنابراین، اگر به جای آنکه محبوب اسکیزوئید خود را به دلیل انزوا و گوشه گیری تحقیر و سرزنش کنید، همان مقدار زمانی که با شما می گذراند، هرچند اندک، را مورد تقدیر و تحسین قرار دهید، احتمال بیشتری دارد که به خواسته خود دست یابید

در واقع، با تحسین و تشویق محبوب اسکیزوئید، سبب می شوید که او تمایل بیشتری به حضور در کنار شما پیدا کند. پس از آن نیز کوچکترین توجه او نسبت به خودتان را مورد تحسین و تقدیر قرار دهید. اسکینر این تکنیک را شکل دهی می نامد.

 با پاداش دادن به هرگونه نشانه ای از رفتار مطلوب و پیشه کردن صبر و تحمل در جهت ایجاد تغییرات لازم در محبوب اسکیزوئید خود، احتمال بیشتری دارد که رابطه میان شما و او از کیفیت بهتری برخوردار شود.

3. روان درمانی به احتمال زیاد مؤثر نخواهد بود

در صورتی که اختلال شخصیت محبوب شما شدید باشد، احتمال اینکه مشاوره یا روان درمانی تغییری در او ایجاد کند، بسیار اندک و نزدیک به صفر است. زیرا افراد اسکیزوئید نه اعتقادی به روان درمانی دارند و نه مستعد دریافت بینش نسبت به الگوهای رفتاری خود هستند. مهمتر از همه اینکه فرد اسکیزوئید تمایل چندانی به تغییر خود ندارد. اگرچه ممکن است محبوب شما علاقه زیادی به شما داشته باشد، اما این علاقه به آن حدی نیست که تهدید شما به جدایی و طلاق او را از لاک انزوای خود بیرون آورد.

 

دانلود مقاله

۰
از ۵
۰ مشارکت کننده

جستجو در مقالات

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش